My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, :: 16:13 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

نام من عشق است

 
 
 
 
 
 

شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم             گنجشک های معبد انجیر عشق

 

 

 

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم                              
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگماگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست                         
که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم 

شاعر: علیرضا بدیع



پنج شنبه 24 آذر 1398برچسب:عاشقانه ها, :: 16:59 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

بنام خداوند زیبلی ها وبنام خداوند شریعتی

جمله های عاشقانه از دکتر شریعتی

· من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..

· وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

· دل های بزرگ و احساس های بلند، های زیبا و پرشکوه می آفرینند

· اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

· اکنون تو با رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

· وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

· اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

دکتر علی شریعتی

 

“… دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیش‌تر از غریزه آب می‌خورد و هر‌چه از غریزه سرزند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و‌ تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد…”

(مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۳۲۷)

 

“… عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد. اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست…”

مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر

 

“… علی‌ گفته‌ است‌ که‌: “گروهی‌ بهشت‌ می‌جویند، اینان‌ سود‌جویان‌اند و طماع‌، گروهی‌ از دوزخ‌ بیم‌ دارند و اینان‌ عاجزند و ترسو، و گروهی‌ بی‌طمع‌ بهشت‌ و بی‌بیم‌ دوزخ‌اش‌ می‌خواهند عشق‌ بورزند، و اینان‌ آزادگان‌اند و آزاد”. عشق‌ چرا؟ عشق‌ تنها کار بی‌چرای‌ عالم‌ است‌، چه‌، آفرینش‌ بدان‌ پایان‌ می‌گیرد، نقش‌ مقصود در کارگاه‌ هستی‌ اوست‌. او یک‌ فعل‌ بی‌برای‌ است‌. غایت‌ همه‌ غایات‌ عالم‌ “برای‌” نمی‌تواند داشت‌…”

مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص۱۸

“… آری‌، در این‌ بازار، سوداگری‌ را شیوه‌ای‌ دیگر است‌، و کسی‌ فهم‌ کند که‌ سودازده‌ باشد و گرفتار موج‌ سودا، که‌ همسایه‌ی‌ دیوار به‌ دیوار جنون‌ است‌! و چه‌ می‌گویم‌؟ جنون همسایه آرام و عاقل این دیوانه‌ی ناآرام خطرناک است که در کوه خاره می‌افتد و مثل موم‌ نرم‌اش‌ می‌کند، و در برج‌ پولاد می‌گیرد و شمع‌ بیزارش‌ می‌سازد. و وای‌ که‌ چه‌ شورانگیز و عظیم‌ است‌ عشق‌ و ایمان‌! و دریغ‌ که‌ فهم‌های‌ خو کرده‌ به‌ اندک‌ها و آلوده‌ به‌ پلیدی‌ها، آن‌ را به‌ زن‌ و هوس‌ و پستی‌ شهوت‌ و پلیدی‌ زر و دنائت‌ زور و… و بالاخره‌ به‌ دنیا و به‌ زندگی‌اش‌ آغشته‌اند! و دریغ‌! و دریغ‌ که‌ کسی‌ در همه‌‌ی عالم‌ نمی‌داند که چه می‌گویم؟ که این عشق که در من افتاده است نه از آنهاست که آدمیان می‌شناسند. که‌ آدمیان‌ عشق‌ را می‌شناسند و عشق‌ زن‌ را و عشق‌ زر را و عشق‌ جاه‌ را و از این‌گونه‌… و آنچه با من است، نه، آنچه من‌ با اویم‌، با این‌ رنگ‌ها بیگانه‌ است‌، عشقی‌ است‌ به‌ معشوقی‌ که‌ از آدمیان‌ است‌… اما… افسوس‌ که‌… نیست‌!

 

معشوق‌ من‌ چنان‌ لطیف‌ است‌ که‌ خود را به‌ “بودن‌” نیالوده‌ است،‌ که‌ اگر جامه‌ی‌ وجود بر تن‌ می‌کرد، نه‌ معشوق‌ من‌ بود.

معشوق‌ من‌، رزاس من‌، موعود بکت‌، “گودو”‌ی بکت‌ است‌، منتظری‌ که‌ هیچ‌ گاه‌ نمی‌رسد! انتظاری‌ که‌ همواره‌ پس‌ از مرگ‌ پایان‌ می‌گیرد، چنان‌ که‌ این‌ عشق‌ نیز… هم‌!…”

مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۲۱

عشق و ایمان در اوج پروازش از سطح ستایشها میگذرد و معشوق در انتهای صعودش در چشم عاشق سراپا غرقه سرزنش میشود و این هنگامی است که دوست استحقاق بخشوده شدنش را در چشم دوست از دست میدهد.
دکترعلی شریعتی / مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص۱۴۹

دلی که از شرکت در رنج و غم دوست غذا می‌گیرد عشقی می‌پروراند که از آنچه با خوشبختی و لذتی که از دوست می‌برد پدید می‌آید بسیار عمیق‌تر و پر اخلاص‌تر است.
دکترعلی شریعتی / مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص۱۷۷

“… اگر عشق را بخواهند با حرکت بیان کنند ، این حرکت چگونه است ؟ پروانه از دیرباز به ما آموخته است.کعبه،نقطه عشق است و تو یک نقطه پرگاری و در این دایره سرگردان!…”
مجموعه آثار ۶ / حج / ص ۷۴

“…عشق نیرو و حرارتی است که از کالری‌ها و پروتئینی که وارد بدن من می‌شود زائیده نمی‌شود. یک منبع نمی‌دانمی‌دارد که تمام وجود مرا ملتهب می‌کند و می‌گدازد و حتی به نفی خویش وادار می‌کند…”

مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۸۳
“…اگر عشق از انسان گرفته شود، وی به صورت یک موجود منفرد و منجمدی در می‌آید که فقط به درد دستگاه‌های تولیدی می‌خورد…”
مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۸۳
“…عشق، مرگ و شکست… در زیر این ضربات است که انسان گاه برای نخستین بار نگاههایش که همواره در غیرخود و بیرون از خود مشغول است به خود بازمی‌گردد…”
مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۱۵۶
“…کسی که عشق را نفهمد اگر هم به میزانی قدرت علمی‌اش قوی بشود، که زندانبان طبیعت گردد و حتی طبیعت را اسیر خودش کند باز به اندازه یک حیوان اسیر خودش خواهد بود…”
مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص۱۵۴
“…مگر نه عشق تنها با اشک می‌گوید ؟…”

مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص۱۲۰

 

 

 

 

  •  

هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟



پنج شنبه 24 آذر 1398برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

سلام دوستان گلم ببخشید که مدتی نبودم و البته شماها که از نبودن من حال میکردین ولی باز اومدم تا علاوه براینکه به شما سری میزنم خودم رو هم خالی کنم



ادامه مطلب ...


روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...

روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...

هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...

ماه بعد شانسی به دلم نشستی وحالا سالهاست یواشکی دوست دارم



پنج شنبه 21 مهر 1398برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       



پنج شنبه 21 مهر 1398برچسب:Elysium , اساطیر یونان,بهشت, :: 14:47 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

 



بنام خدا

 در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:, :: 17:10 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

جهنم و بهشت

مردی در خواب با خدا مکالمه‌ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:یک داستان عبرت آموز, :: 17:4 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..



ادامه مطلب ...


یک دختر روس ادعا می‌کند با اشعه‌ای که در چشمانش وجود دارد به راحتی می‌تواند اعضای داخلی بدن انسان‌ها را ببیند و گاهی بهتر از خود پژشکان بیماران را تشخیص دهد.به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از هفته نامه سلامت، «ناتاشا» در سال 1987 به دنیا آمده و هم‌اکنون در مرکز بیماری‌های خاص بیمارستان مسکو مشغول کار است.

او در برابر نگاه‌های ده‌ها پزشک متخصص و دانشمند ماهر که برای مشاهد توانایی او به روسیه رفته بودند، گفت:‌«کنار مادرم در خانه نشسته بودم که ناگهان فهمیدم چشمانم جور دیگری می‌بیند. در کمال حیرت متوجه شدم می‌توانم اعضای داخلی بدن مادرم را ببینم. بعد هم بلافاصله به او گفتم که اعضای بدنش در چه حالتی هستند و چطور کار می‌کنند. از آن به بعد دیگر چشم‌های من به حالت عادی بدن‌ انسان‌ها را نمی‌بیند، چون می‌توانم برای چند ثانیه اندام‌های درونی بدن آنها را به صورت رنگی ببینم و حتی وضعیت آنها را تحلیل کنم. من خودم نام این نوع نگاهی که دارم، دید پزشکی گذاشته‌‌ام.» ناتاشا دمکینا در سال2003 به لندن دعوت شد و در پی آن به نیویورک و توکیو هم سفر کرد.

برای اثبات درستی گفته‌های ناتاشا، جمعی از پزشکان روسیه تصمیم گرفتند آزمایش‌هایی روی او انجام دهند. آنها از این دختر خواستند تا هرچه در معده یکی از پزشکان حاضر می‌بیند، روی کاغذ نقاشی کند. چیزهایی که ناتاشا در این آزمایش می‌کشید و ادعاهایی که می‌کرد، بسیار حیرت‌آور بود. او در نقاشی جای زخم معده دکتر را به‌خوبی نشان داده بود و در جواب پزشکی که اصرار داشت یکی از افراد حاضر به مبتلا به سرطان معده است، پاسخ داد که فقط چیزی شبیه یک کیست را در معده او مشاهده می‌کند. البته همیشه هم تشخیص‌های این دختر نوجوان درست از آب در نمی‌آید.



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد- من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My Elysium و آدرس brokenangles.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان