My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:گاندی و فلسفه عدم خشونت, :: 18:7 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

قرن بیستم قرن انقلاب ، شورش ها ، جنگ ها ، سلطه توتالیتریسم بر بخش اعظمی از دنیا ، قرن دو جنگ جهانی ، بمب اتمی ، تصفیه دگراندیشی با روشهای عقلانی بود. در این میان به قول « نیچه » " چه خونها که در پای مفاهیم مجردی چون آزادی ، حقوق و..ریخته شد" که در بسیار موارد هم آنچه بعد از این همه به دست آمد جز افسوس نبود.قرن بیستم را به نوعی می توان قرن جنبش های خشونت آمیز نیز دانست. انقلاب اکتبر ١٩١٧ روسیه یکی از مهمترین و اولین جنبشهای انقلابی قرن ماضی بود که ماحصلش رسیدن از فئودالیته تزاری به توتالیتریسم استالینی بود. در این میان جنبش های بسیاری به تاصی از منش خشونت آمیز مارکسیسم که راه سعادت بشر کارگر و برزگر (پرولتاریا) را انقلاب داس و چکش و دیکتاتوری پرولتاریا می دانست ، در سرتاسر جهان پی گرفته شد. از روسیه تا امریکای جنوبی و چین و...اما در این میان صدایی نیز بود که از جنسی دیگر : مهاتما گاندی و آهیمسا (فلسفه عدم خشونت). گاندی هیچ گاه قول " ماکیاولی" را باور نداشت که " هدف وسیله را توجیه می کند" و با پیوند زدن شفقت مسیحی - ارتدوکسی که از " لئو تولستوی" آمیخت میراثی به جای گذاشت که از موهبت های قرن بیستم به شمار می آید.

گاندی

گاندی بر آن تأکید داشت که خشونت در هیچ جا و تحت هیچ شرایطی نباید اعمال شود. این روشی بود که گاندی خود در برابر دشمنانش به کار می‏برد و در نهایت توانست دست استعمارگران و زورگویان را از اموال و امکانات عمومی هم میهنانش کوتاه کند بدون اینکه حتی از کوچکترین روش خشونت‏آمیزی استفاده کرده باشد. البته‏ آنچه گاندی بر آن تأکید می‏کرد این بود که اندیشه خشونت پرهیزی صرفاً عملی منفی نیست بلکه عملی مثبت است، و به توده‏ها امکان می‏دهد تجربه جمعی را بیازمایند و به قدرت خود، آگاهی بیشتری پیدا کنند."ملایمت و عدم خشونت در شکل مثبت خود عبارت است از محبت به معنای وسیع و نیکی عظیم. هنگامی که شما پیرو طریقه ملایمت و عدم خشونت شدید، نه تنها باید دشمن را دوست بدارید بلکه باید رفتار شما در قبال خطاهای دشمن که با شما بیگانه است درست مانند رفتاری باشد که با پدر و یا فرزند خطاکار خود دارید. انسان نمی‏تواند دشمن خود را فریب بدهد و یا از او بترسد و یا او را بترساند"(همان:233).

"طریقه ملایمت و عدم خشونت مبارزه علیه کلیه بدی‏ها است و از حس انتقام و کشتار قوی‏تر و فعال‏تر است. نباید در برابر شمشیر متجاوز شمشیر بلندتری برداشت بلکه به جای مقاومت جسمی باید مقاومت روحی از خود نشان داد. مقاومت روحی موجب می‏شود که متجاوز به تشویش افتاده و تسلیم بشود"(همان: 234).

بنابراین گاندی با تأکید بر وجه مثبت اندیشه عدم خشونت، تحمیل رنج به خویشتن را به جای تحمیل آن بردیگری توصیه می‏کند و انواعی از راههای غیرخشونت‏آمیز را برای مبارزه با دشمن به کار می‏گیرد. اندیشه عدم خشونت، اندیشه‏ای است از سرِقدرت و پیرو این اندیشه در حالی از آن تبعیت می‏کند که در موضع قدرت قرار دارد. او رنج و سختی را بر خود روا می‏دارد و از راههای غیرخشونت‏آمیز استفاده می‏کند تا دشمن متجاوز را به زانو درآورد و او را به خطاهای خویش آگاه و معترف سازد.

"یقیناً من معتقدم که اگر قرار باشد اجباراً بین خشونت و ترس یکی را انتخاب بکنم، من خشونت را انتخاب خواهم کرد، زیرا به نظر من بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچی بودن تن در دهد. لیکن به نظر من اسماً خشن بودن به میزان غیرقابل قیاسی بهتر از خشن بودن در عمل است"(همان: 232).

"عدم خشونت و ملایمت به صورت دینامیکی یعنی رنج بردن و هدف آن تسلیم ذلیلانه به اراده افراد شرور نیست. منظور از عدم خشونت مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز است" (همان: 234).

"ملایمت و عدم خشونت با ترس یکجا نمی‏گنجد. به نظر من مردی که سرتا پا مسلح است ترسو و بزدل است. مسلح شدن یعنی ترس و ضعف"(همان: 235).

از طرف دیگر توجه به این نکته ضروری است که در اندیشه گاندی"خشونت پرهیزی" (آهیمسا) در قالب اصل کلی‏تر"مبارزه به خاطر حقیقت"(ساتیاگراها) قرار می‏گیرد که در آن «ساتیا» به معنی حقیقت و«گراها» به معنای پافشاری بر آن است(نوروز ،1380الف: 7). در اینجا گاندی تأکید می‏کند که خشونت پرهیزی باید به عنوان تنها راه رسیدن به حقیقت در نظر گرفته شود و در نتیجه بر یکی از دیگر اندیشه‏های مهم خود یعنی تناسب هدف و وسیله انگشت می‏گذارد. به عبارت دیگر روش های خشونت آمیز تناسبی با حقیقت ندارند.  "ملایمت و حقیقت با هم مربوط و توأم اند و فرق بین این دو از جمله محالات است. هر دوی اینها مانند دو روی یک سکه یا یک قطعه صیقلی شده معدنی هستند، چه کسی می‏تواند بگوید که کدام یک از این دو رو، خط و کدام یک نقش است. می‏توان گفت ملایمت وسیله و حق هدف است." (گاندی،1346: 202-203).

روش‏های خشونت پرهیز گاندی در آفریقای جنوبی مانند دعوت مردم به اعتراض و اعتصاب و راه‏پیمایی‏های طولانی تجاربی برای او ایجاد کرد تا راه خود را در هند ادامه دهد. گاندی خود به زندان می‏رفت و از مردم می خواست تا با اعتراضات خود زمینه به زندان رفتن خویش را آماده کنند. او به پیروانش یاد داده بود تا درهنگام دستگیری با لبهای خندان و با اراده خویش گام به زندان بگذارند تا زندان های حکومت از انبوه جمعیت پر شوند و حاکمان ناگزیر از آزاد کردن مردم باشند. او از دوستدارانش می خواست تا در هنگام حمله ماموران بر روی زمین بنشینند و تنها از خود محافظت کنند بدون اینکه کوچکترین خشونتی به خرج دهند. دعوت او از مردم برای تحریم کالاهای خارجی و تکیه بر چرخ‏های نخ ریسی از جمله اقدامات مهم او در مبارزه با استعمار انگلستان بود. گاندی در این راه به اقدامات جالب توجه فروانی دست زد که از جمله آنها می توان به بازپس گرداندن مدالی که نایب‏السلطنه به او اعطاء کرده بود یا حضور با همان لباس‏های اندک و ساده‏اش در کاخ پادشاه انگلستان اشاره کرد. گاندی بارها در روستاها به فعالیت پرداخت و آموزش مردمان و فرزندانشان برای او بسیار مهم بود. اعتصاب غذا و روزه گرفتن از روش‏های معمول گاندی در مبارزه بود، او می گفت باید به خود رنج داد اما بر دشمن خشونتی روا نداشت.

باید توجه داشت که اندیشه عدم خشونت در دیدگاه گاندی به غیر از مبارزات غیرخشونت آمیز برای مبارزه با بیگانگان و کسب استقلال هند شامل یک برنامه دراز مدت توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز می شود و در وجهی کلی‏تر، این اندیشه راه و روشی برای زندگی و همچنان که ذکر شد وسیله‏ای برای رسیدن به حقیقت است. اگر چه از نظر گاندی هدف کوتاه مدتی چون کسب استقلال هند، از مسیری غیرخشن به دست می‏آمد، اما هدف بلند مدت او ایجاد یک جامعه غیرخشن و حقیقت‏آمیز بود . گاندی عمیقا از بروز خشونت در میان هندوها و مسلمانان یا دیدگاه تبعیض آمیز آنها در مورد نجسها نگران بود و برای ریشه کنی این مسائل بسیار تلاش می کرد.

اندیشه عدم خشونت گاندی ریشه های مختلفی دارد که از ادیان شرقی تا متفکران غربی را دربرمی گیرد. از جمله این متفکران، تولستوی رمان نویس بزرگ روس است.  تولستوی را باید از جمله بزرگانی دانست که بر تفکر عدم خشونت تأکید دارد. از نظر او باید از اعمال خشونت، پرهیز کرد."خشونت، خشونت به وجود می‏آورد. تنها روش خلاصی از خشونت، عدم ارتکاب آن است(…) می‏خواهید بدی را با بدی از بین ببرید؟ این غیرممکن است، زیرا برای این که بدی انجام نشود، باید بدی نکنید".

مارتین لوتر کینگ

همچنین اندیشه گاندی پیروان بسیاری در نقاط مختلف جهان دارد که مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا از مشهورترین آنها هستند. لوترکینگ، یکی از رهروان اصیل گاندی در مبارزه خشونت پرهیز در آمریکا، که او را "گاندی سیاه" می نامند، تحت تأثیر آموزه‏های مسیح و گاندی بر عدم خشونت به عنوان راه مبارزه تاکید داشت. او می‏گوید: "من کاملاً به عدم خشونت گرویده‏ام. من هرگز انسانی را نخواهم کشت، چه در ویتنام باشد و چه در اینجا. هیچ بنایی را نیز به آتش نمی‏کشم… قصد دارم به عدم خشونت پایبند باشم. زیرا این فلسفه زندگی مرا، نه تنها تعهد در پیکار برای عدالت نژادی، بلکه روابط انسانی مرا و رابطه مرا با خودم تنظیم می‏کند. من همواره به عدم خشونت پایبند خواهم ماند".

و البته کینگ مانند گاندی میان مقاومت منفی و انفعال تفاوت قائل است. "عبارت مقاومت منفی اغلب این تصور نادرست را پیش می‏آورد که نوعی شیوه برای هیچ کاری نکردن است و این گونه، فرد مقاومت کننده آرام و خاموش، بدی را می‏پذیرد. اما این کاملاً به دور از حقیقت است. مقاومت همراه با عدم خشونت بدان معناست که در برابر حریف پرخاشگر نیست، اما ذهنی فعال دارد و در گفتگو کوشاست… شیوه او جسماً‏ انفعالی است، اما به لحاظ معنوی بس فعال است" و می‏افزاید: " مقاومت خشونت پرهیزانه روشی نیست که فرد از ترس یا به سبب نداشتن ابزار خشونت، آن را اتخاذ کند".

لوتر کینگ از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام بود و بارها خطابه‏هایی بر ضد دولت آمریکا ایراد کرد. جنبش حقوق مدنی در سالهای دهه 1950 و 1960 در ایالات متحده امریکا از انواع روش‏های مبتنی بر عدم خشونت مانند تحریم اتوبوس در 1956 در مونتگمری، اعتراض نشسته در 1963 در بیرمنگام، راهپیمایی واشنگتن در 1963 وغیره استفاده کرد. پیروان جنبش با رویی گشاده به زندان می رفتند و حتی از سپردن وثیقه نیز خودداری می نمودند.

نویسنده : م.ملک
 
 

 



زندگینامه: نلسون ماندلا (1918-)

زندگینامه: نلسون ماندلا  (1918-)

جهان > آفریقا  - همشهری آنلاین:
نلسون رولیهلاهلا ماندلا ۱۸ ژوئیه سال ۱۹۱۸ در یک خانواده تمبو در روستای کوچک موزو در ناحیه متاتا، مرکز مناطق ترانسکی از استان کیپ در کشور آفریقای جنوبی به دنیا آمد

پدر ماندلا، عضو شورای سلطنتی مردم تمبو بود و او از زمان تولد این مقام را به ارث برده بود و ماندلا نیز قرار بود چنین مقامی را به ارث ببرد.

پدر ماندلا نقشی اساسی در به سلطنت رسیدن جونگینتابا دالیندیبو در تمبو داشت. پدر ماندلا چهار همسر و در مجموع 13 فرزند داشت.

ماندلا در 7 سالگی، نخستین عضو خانواده خود بود که به مدرسه پا گذاشت، وی در مدرسه توسط یک معلم متدیست، با تبعیت از نام هوراسیو نلسون دریاسالار انگلیسی «نلسون» نامیده شد.

ماندلا وقتی 9 ساله بود پدرش از بیماری سل درگذشت و جونگینتابا، نایب السلطنه سرپرستی وی را بر عهده گرفت.

ویدر یک مدرسه تبلیغی وسلی در همسایگی محل زندگی نایب السلطنه مشغول به تحصیل شد. بر اساس رسوم تمبو، او در 16 سالگی تشریف، و در موسسه شبانه روزی کلارک بری، مشغول به تحصیل فرهنگ غرب شد. او به جای 3 سال، در 2 سال مدرک مقدماتی خود را اخذ کرد.

ماندلا در 19 سالگی، در سال ۱۹۳۷، به هلدتون، دانشکده وسلی در فورت بیوفورت رفت و به ورزش‌های بوکس و دو و میدانی علاقمند شد.

پس از شرکت در کنکور، او شروع به تحصیل در مقطع کارشناسی در دانشگاه فورت هار کرد.

ماندلا در پایان سال اول تحصیلات خود، در تحریم شورای نمایندگی دانشجویان که در اعتراض به سیاست‌های دانشگاه انجام گرفت شرکت کرد، و پس از آن از فورت هار اخراج شد.

ماندلا به محض ورود به ژوهانسبورگ، به عنوان نگهبان معدن شروع به کار کرد. وی در حین کار، تحصیلات خویش را به صورت مکاتبه‌ای در دانشگاه آفریقای جنوبی (UNISA) به اتمام رساند و پس از آن شروع به تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه ویتواترسرند کرد.

پس از آنکه حزب ملی‌گرا که اکثریت اعضای آن را آفریکانس‌های طرفدار سیاست جدایی نژادی آپارتاید تشکیل می‌دادند در انتخابات ۱۹۴۸ پیروز شد، ماندلا در مخالفت کنگره ملی آفریقا در سال ۱۹۵۲ و مبارزات کنگره خلق در سال ۱۹۵۵، که اتخاذ منشور آزادی توسط آن برنامه بنیادین آرمان ضد آپارتاید را فراهم می‌کرد نقشی اساسی داشت.

در این زمان، ماندلا و همکارش اولیور تامبو شرکت حقوقی ماندلا و تامبو را مدیریت می‌کردند، و خدمات حقوقی رایگان یا ارزان قیمت در اختیار آن دسته از سیاهانی که قادر به برخورداری از نمایندگی قانونی نبودند قرار می‌دادند.

ماندلا که در آغاز طرفدار مبارزه عمومی غیر خشونت آمیز بود، در ۵ دسامبر ۱۹۵۶ به همراه ۱۵۰ تن دیگر دستگیر شد و متهم به خیانت شد و تا سال ۱۹۶۱ ادامه یافت و همگی آنان تبرئه شدند.

از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۹ با روی کار آمدن طبقه جدیدی از فعالان سیاه‌پوست (آفریکانیست) در شهرک‌ها که خواستار اتخاذ تدابیر جدی‌تری علیه رژیم حزب ملی‌گرا بود، فعالیت کنگره ملی آفریقا با اختلالات زیادی همراه بود.

آفریکانیست‌ها کنفرانس منشور آزادی را که در سال ۱۹۵۵ در کلیپتون برگزار شد به باد تمسخر گرفتند.

در سال ۱۹۵۹، پس از آنکه بیشتر آفریکانیست‌ها، با حمایت مالی از غنا و پشتیبانی چشمگیر سیاسی از جانب باسوتو مستقر در ترنسوال از این کنگره جدا شده و تحت رهبری رابرت سوبوکوه و پوتالکو لبالو، کنگره پان آفریکانیست را تشکیل دادند کنگره ملی آفریقا بیشتر حمایت نظامی خود را ازدست داد.

پس از قتل عام حامیان کنگره پان آفریکانیست، در مارس 1960 و تحریم کنگره پان آفریکانیست و کنگره ملی آفریقا، کنگره ملی آفریقا و حزب کمونیست آفریقای جنوبی به متابعت از جنبش مقاومت آفریقا (شورشیان لیبرال) و کنگره پان آفریکانیست پرداختند.

وتولی، که متهم به بی‌اعتنایی شده بود، به حاشیه کشانده شد، و کنگره ملی آفریقا و حزب کمونیست آفریقای جنوبی به کنفرانس فراگیر آفریقا در سال ۱۹۶۱، که تمامی احزاب در آن گرد آمدند تا به راهبرد مشترکی دست یابند متوسل شدند و در این کنفرانس ماندلا با اعلام تشکیل اومخونتووه سیزوه، که بر اساس ایرگو، نهضت چریکی یهودیان، تشکیل شده و رهبری آن را ماندلا و دنیس گلدبرگ، لیونل «راستی» برنشتاین و هارولد ولپه فعالان یهودی حزب کمونیست آفریقای جنوبی بر عهده داشتند دعوت به مبارزه نظامی کرد.

در سال ۱۹۶۱، ماندلا رهبری اومخونتو وسیزوه  را که خود یکی از بنیانگذاران آن بود بر عهده گرفت.

او مبارزات خرابکاری علیه اهداف نظامی و دولتی را رهبری می‌کرد و چند دهه بعد، خصوصا در دهه ۱۹۸۰، اومخونتو وسیزوه تبدیل به جنگ چریکی علیه رژیم حاکم شد. ماندلا همچنین در خارج از کشور مبادرت به جمع‌آوری کمک‌های مالی برای MK کرد و در دیدار با برخی از دولت‌های آفریقا ترتیباتی برای آموزش شبه نظامی داد.

وی در ۵ اوت ۱۹۶۲، پس از 17 ماه گریز دستگیر شد و در دژ ژوهانسبورگ زندانی شد.
در ۲۵ اکتبر ۱۹۶۲، ماندلا به 5 سال زندان محکوم شد. 2 سال بعد در ۱۱ ژوئن ۱۹۶۴، به اتهام شرکت ماندلا در کنگره ملی آفریقا (ANC) برای وی حکم دیگری صادر شد.

ماندلا در جزیره روبن زندانی شد و از 27 سال زندان متعاقب آن 18 سال را در این زندان به سر برد. در این زندان بود که ماندلا زندگینامه خود را، تحت عنوان راه طولانی آزادی نوشت.

اما، ماندلا هیچ چیزی در مورد همدستی فردریک دکلرک در خشونت‌های دهه‌های هشتاد و نود، یا نقش همسر سابق خود وینی ماندلا در آن قتل‌عام افشا نکرد. اما، او بعدها در همکاری با دوست روزنامه‌نگار خود آنتونی سمپسون به بررسی این مسائل پرداخت.

نخستین انخابات دموکراتیک آفریقای جنوبی که در آن همه افراد می‌توانستند شرکت کنند در تاریخ ۲۷ آوریل ۱۹۹۴ برگزار شد.

کنگره ملی آفریقا اکثریت را در انتخابات به خود اختصاص داد، و ماندلا، به عنوان رهبر کنگره ملی آفریقا، به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاه‌پوست کشور برگزیده شد و در دولت اتحاد ملی دکلرک از حزب ملی‌گرا به عنوان معاون رئیس‌جمهور برگزیده شد.

ماندلا به عنوان رئیس‌جمهور از ماه می‌۱۹۹۴ تا ژوئن ۱۹۹۹، رهبری انتقال از فرمانروایی اقلیت و آپارتاید را بر عهده داشت، و به خاطر حمایت از صلح ملی و بین‌المللی، تحسین بین‌المللی را به دست آورد.

وی نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد و پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجستهٔ مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود.

ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلح‌طلبی را در پیش گرفت و این امر منجر به تسهیل انتقال آفریقای جنوبی به سمت دموکراسی‌ای شد که نماینده تمامی اقشار مردم باشد.

جوایز و افتخارات نلسون ماندلا:

  • عفو بین‌الملل سفیر جایزه وجدان (۲۰۰۶)
  • جایزه صلح نوبل (۱۹۹۳)
  • عضو افتخاری حکم افتخاری کانادا
  • حکم افتخاری سنت جورج
  • مدال آزادی ریاست‌جمهوری
  • جایزه صلح لنین (۱۹۹۰)
  • بهارات رانتا (۱۹۹۰)
  • حکم لیاقت (۱۹۹۵)
  • آزادی شهر از ژوهانسوبرگ (۲۰۰۴)


جمعه 22 مهر 1390برچسب:اسطوره یا داستان آفرینش, :: 14:57 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       
 
اسطوره یا داستان آفرینش، روایتی نمادین در یک فرهنگ و درمیان مردم است که درباره آغاز جهان و چگونگی پیدایش مردم سخن می‌گوید. این اسطوره‌ها بیشتر به صورت دهان به دهان نقل می‌گردند [۱]و شایعترین شکل اسطوره در میان فرهنگ‌های مختلف بشری هستند. با وجود نبود پشتوانه تاریخی، چنین اسطوره‌هایی در میان اعضای یک جامعه به عنوان حقایقی والا در نظر گرفته می‌شوند.[۲] این اسطوره‌ها تقریبا در تمامی مذاهب به چشم می‌خورند. برخی ویژگی‌ها در میان اسطوره‌های آفرینش مشترکند. درهمگی این داستان‌ها یک طرح کلی و شخصیت‌های تاثیر گذار (خدا گونه، انسانی، و یا جانورانی که در بیشتر موارد توان سخن گفتن و یا تغییر شکل سریع را دارند) وجود دارند و همگی در گذشته‌ای نامشخص و مبهم رخ داده‌اند.[۳] در تمامی این داستان‌ها سعی برآن است تا به پرسش‌های عمیقی که آن جامعه با آن‌ها دست به گریبان است پاسخ داده شود. اسطوره‌های آفرینش دیدگاه و نگرش افراد آن جامعه را نسبت به جهان نشان می‌دهند و چهار چوب هویت فرهنگی اعضای جامعه را معین می‌کنند.[۴]
 
 
 
آفریقا
 
باکوبا
 
در باور باکوبا زمین در ابتدا چیزی جز تاریکی و آب نبوده‌است .فرمانروای این زمین غولی بنام مبومبو بوده‌است. روزی او در معده اش احساس دردی شدید می‌کند و پس از آن خورشید، ستارگان و ماه را استفراغ می‌کند. گرما و نور خورشید آب‌های پوشاننده زمین را تبخیر می‌کند و ابرها پدیدار می‌گردند. حاصل تبخیر آب‌ها پیدایش خشکی بوده‌است. مبومبو یک بار دیگر استفراغ می‌کند و این بار چیزهای بسیاری از جمله مردم (نخستین زن و مرد) حیوانات (پلنگ، عقاب، میمون فومو) درختان، شهاب سنگ‌ها، سندان؛ تیغ، دارو و رعد و برق را بالا می‌آورد. زن آب‌ها نچینگ، در شرق زندگی می‌کرده‌است و پسر او وتو نخستین پادشاه باکوبا گردید.[۵]
 
ماسائی
 
ماسائی‌های کنیا بوجود آمدن انسان را نتیجه کار انکای آفریدگار می‌دانند. او یک درخت را به سه بخش تقسیم کرد. به نخستین پدر ماسائی یک چوبدستی داد. به نخستین پدر کیکویا یک کج بیل داد . به نخستین پدر کامبا یک تیر و کمان داد. همگی آن‌ها توانستند در جهان وحش زنده بمانند. پدر ماسائی‌ها از چوبدستش برای گله داری، پدر کیکویاها از بیلش برای کشاورزی و پدر کامباها از تیرو کمانش برای شکار استفاده کرد.[۶]
 
زولو ( قبيله كردوا موتوا)
 
نام آفریننده زولو اونکولونکولوست. او خود از نی پدیدارگشت و مردم و دام را بوجود آورد. او همه چیز را از زمین و آب‌ها گرفته تا حیوانات را آفرید. او نخستین انسان و پدر تمامی مردم شناخته شد. اوهمان کسی است که به زولوها آموخت که چگونه شکار کنند و چگونه آتش بیافروزند و غذای خود را آماده کنند.[۷]
 
*************************************************
 
اروپا
 
یونانی
 
هزیود در تئوگونیا (نسب نامه خدایان یا خدای نامه) ذکر می‌کند که در ابتدا خائوس وجود داشته‌است که خود گایا (زمین)، تارتاروس (جهان زیرین)، اروس (شهوت)، نوکس ( تاریکی شب) و اربوس ( تاریکی جهان زیرین) را پدید آورد. گایا از دل خود اورانوس و پونتوس را بوجود آورد. سپس گایا با اورانوس نزدیکی کرده و بسیاری از خدایان یونان باستان از جمله اوکئانوس، رئا، فی بی و تیتان‌ها را زائید. کرونوس که یکی از فرزندان آن دو و یکی از تیتان‌ها بود، با کمک گایا اورانوس را اخته کرد.سپس کرونوس با رئا ازدواج کرد. از فرزندان آن دو می‌توان هرا، پوزئیدون، هادس و زئوس را نام برد. زئوس و برادرانش کرونوس و سایر تیتان‌ها را برکنار کردند و برای روشن شدن محدوده فرمانروایی خود قرعه کشی کردند. نتیجه بدین قرار بود که زئوس فرمان روای آسمان‌ها گشت، دریاها از آن پوزئیدون گردید و جهان زیرین نیز نصیب هادس شد.[۸]
 
آسیا
 
مغولی
 
مغول‌ها اسطوره آفرینش واحدی ندارند. از میان باورهای متعدد آن‌ها یکی داستان آفرینش توسط یک لاما (کاهن اعظم) است. در آغاز تنها آب وجود داشت و لاما با چوبدست آهنینی در دست از آسمان پایین آمد و با همان چوبدست خود مشغول همزدن آب گردید. این همزدن سبب ایجاد باد و آتش گردید و افزایش غلظت مرکز جایی که لاما به هم می‌زد خشکی را ایجاد کرد.باور دیگری آفرینش را مربوط به لامایی بنام اودان ذکر می‌کند. اودان آسمان و زمین را از هم جدا کرد و آسمان و زمین را به نه طبقه تقسیم کرد. او همچنین نه رودخانه بوجود آورد.پس از آفرینش زمین او نخستین زن و مرد را از گل آفرید. این زن و مرد خود والدین تمامی انسان‌ها شدند.[۹]
 
چینی
 
اسطوره‌های آفرینشی چینی‌ها گستره‌ای از فلسفه تا فرهنگ عامه را شامل می‌شود. در فلسفه چینی، می‌توان برخی از نخستین داستان‌های آفرینش را در تائو ته جینگ (حوالی قرن چهارم پیش از میلاد) یافت.
 
« پیش از پیدایش آسمان و زمین چیزی بی شکل ولی کامل پدید آمد. آن چیز بی شکل، در سکوت و تنهایی، بدون تغییر وجود داشت. از آن رو که نامش را نمی‌دانیم، من او را »وی« خطاب می‌کنم. »وی« یگانگی را بوجود آورد. یگانگی دوگانگی را زائید. دوگانگی سه گانگی را پدید آورد و سه گانگی آفریده‌های بیشماری را ایجاد کرد. آفریده‌های بیشمار »یین« را بر پشت و »یانگ« را در آغوش خود گرفتند. آنها خنثی گر تضاد این دو و در نتیجه پدید آورندگان توازن و هارمونی هستند.» [۱۰]
خاورمیانه
 
سومری
 
قدیمی ترین اسطوره آفرینش سومریان به حدود ۱۸ قرن پیش از میلاد باز می‌گردد. این اسطوره بروی بخشی از لوحی گلی نگاشته شده‌است. لوح از این جا آغاز می‌شود که خدایان آنو، انلیل، ائا و نینهورساگ دست به آفرینش سومریان و حیوانات می‌زنند. سپس پادشاهان از آسمان پایین می‌آیند و نخستین شهرها از جمله اریدو، لارسا و شوروپاک بنا نهاده می‌شوند. بخش بعدی لوح از میان رفته‌است ولی پس از آن لوح نشان می‌دهد که خدایان تصمیم به فرستادن طوفانی برای نابودی بشریت می‌گیرند. زیودسورا از این مسئله با خبر می‌شود و یک کشتی می‌سازد. کشتی هفت شبانه روز اسیر طوفان می‌گردد تا این که خدای خورشید بر زیودسورا نمایان می‌گردد. زیودسورا کشتی را می‌گشاید و در مقابل خدای خورشید (اوتو) به خاک می‌افتد و برایش گاو و گوسفند قربانی می‌کند. بخش بعدی داستان نیز بدلیل شکستن لوح ازبین رفته‌است و در قسمت پایانی خدایان به زیودسورا عمر جاودان می‌بخشند.[۱۱]
 
بابلی
 
انوما الیش اسطوره آفرینش بابل است و در آن مردوک برای حفظ سایر خدایان در مقابل حمله طراحی شده تیامات بوجود می‌آید. مردوک پیشنهاد محافظت از خدایان را در صورتی که آنها او را پیشوای خود قرار دهند مطرح می‌کند. خدایان دیگر می‌پذیرند. مردوک تیامات را شکست می‌دهد و بدن او را دو پاره کرده از یک پاره آسمان را و از دیگری زمین را می‌سازد. او سپس تقویم را می‌سازد و خورشید و ماه و ستارگان را نظم می‌دهد. با اظهار وفاداری خدایان به مردوک او دست به ساخت بابل به عنوان معادل زمینی سرزمین خدایان می‌زند. مردوک پس از آن همسر تیامات را نابود می‌کند و از خونش برای ساخت انسان استفاده می‌کند. او این کار را از این جهت انجام می‌دهد که انسان‌ها نیز توان انجام کارهای خدایان را داشته باشند.[۱۲]
 
اسلامی
 
داستان آفرینش در اسلام بصورتی پراکنده میان آیات متعدد قرآنی مطرح گردیده‌است. خطوط اصلی داستان شباهت‌های زیادی با نسخه معادل یهودی/ مسیحی آن دارد. به گفته قرآن آسمان و زمین در ابتدا به هم پیوسته بوده‌اند و سپس از هم جدا گردیدند.[۱۳] پس از دوره‌ای که آسمان به شکل بخار بود، خدا آسمان و زمین را به شکل امروزی در آورد.[۱۴] برخی آیات قرآن آفرینش را طی شش روز [۱۵]و برخی آنرا در طی هشت روز (دو روز آفرینش زمین، چهار روز آفرینش کوه‌ها و برکت دادن زمین و سرانجام دو روز برای آفرینش آسمان‌ها)[۱۶] بیان می‌کنند. دانشمندان اسلامی می‌گویند که آفرینش در همان شش روز رخ داده‌است زیرا دو روز آفرینش زمین خود بخشی از چهار روز آفرینش کوه‌ها و برکت دادن زمین است. با گسترش علوم طبیعی و افزایش آگاهی در باره منشا زمین و جهان، امروزه بیشتر اندیشمندان اسلامی ترجیح می‌دهند که کلمه یوم را به جای روز به عنوان دوره یا عصر تفسیر کنند. قرآن ذکر می‌کند که الله آسمان‌ها و زمین را آفرید و تمامی آفریدگانی که راه می‌روند، می‌خزند، پرواز می‌کنند را از آب بوجود آورد.[۱۷] بر اساس قرآن خداوند انسان را از گل آفرید.[۱۸] نخستین انسان آدم نام داشت و در بهشت زندگی می‌کرد. خدا نام تمام موجودات را به او آموخت و فرمان داد تا تمامی فرشتگان به او سجده کنند. به جز ابلیس که از سجده کردن امتناع ورزید، سایر فرشتگان فرمان بردار بودند.[۱۹] خداوند به آدم و همسرش گفت که در باغ بهشت به جز از میوه درخت ممنوعه می‌توانند از سایر میوه‌ها و غذاها استفاده کنند.[۲۰] ابلیس آنها را به نافرمانی از خدا فراخواند و آنها میوه درخت ممنوعه را خوردند[۲۱] و متوجه عورت خویش گشتند.[۲۲]وقتی خدا از نافرمانی آنها آگاه گردید، آنها را از باغ بهشت اخراج کرد و به زمین فرستاد.[۲۳]
 
یهودی/ مسیحی
 
درباورهای یهودی / مسیحی در دو روایت راجع به آفرینش سخن به میان آمده‌است.روایت نخست در ابتدای کتاب آفرینش عهد قدیم است که در آن جا سخن از چگونگی آفرینش جهان بوسیله خداوند در طی شش روز به میان می‌آید. آفرینش با فرمان الهی صورت می‌پذیرد. برای مثال در نخستین روز هنگامی که خدا می‌گوید روشنائی باشد! روشنائی بوجود می‌آید. در روز دوم و سوم خدا آب‌ها، آسمان و خشکی را از هم جدا کرده و زمین را پر از گیاهان می‌کند. سپس نورهای آسمان را می‌آفریند تا فصول بوجود آیند و روشنایی بزرگتریا خورشید را حاکم بر روز و روشنایی کوچکتر یا ماه را حاکم بر شب می‌کند. در روز پنجم خداوند موجودات دریایی و پرندگان را می‌آفریند و به آن‌ها دستور می‌دهد تا زاد و ولد کنند. در روز ششم خدا موجودات خشکی را بوجود می‌آورد. انسان پس از کامل شدن تمام جهان آفریده شده‌است . انسان بر اساس تصویر خدا ساخته و بر سایر موجودات برتری داده می‌شود.سرانجام خداوند در روز هفتم به استراحت می‌پردازد و آن روز را مقدس می‌شمارد.[۲۴] در روایت دوم کتاب آفرینش، آفرینش انسان پس از بوجود آمدن آسمان و زمین ولی پیش از آفرینش سایر گیاهان و جانوران رخ می‌دهد. انسان از خاک زمین ساخته می‌شود و خداوند نفس خود را در او می‌دمد. خدا برای انسان باغ عدن را می‌سازد و در آن انواع درختان را قرار می‌دهد تا آدمی از میوه هایشان استفاده کند. با این وجود به انسان اجازه خوردن میوه درخت آگاهی از خوب و بد داده نمی‌شود. خدا می‌گوید که خوردن آن میوه کشنده‌است. خدا انواع جانوران را می‌آفریند تا همراه و کمک انسان باشند و آن‌ها را به نخستین مرد (آدم) می‌نمایاند. آدم آن‌ها را نامگذاری می‌کند ولی هیچیک را یاوری بسزا برای خود نمی‌یابد. خدا او را به خواب می‌برد و یکی از دنده‌های او را خارج می‌کند تا از آن برای ساختن نخستین زن استفاده کند.آدم هنگامی که همسرش را می‌بیند می‌گوید: این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم نام او “نساً باشد، چون از انسان گرفته شده‌است. به گفته کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان، از همین روست که مرد به خاطر همسر خود از پدر و مادرش جدا می‌گرددو به همسر خود می‌پیوندد، و از آن پس ، آن دو یکی می‌شوند.[۲۵]
 
http://fa.wikipedia.org
 
آفرینش در شاهنامه
 
آفرینش هستی در شاهنامه بر پایه ی اندیشه ها و باروهای ایرانیان باستان است.
 
باورهای ایرانیان باستان:
 
نخست هیچ نبود. تنها زمان بیکرانه بود.زمان یا زروان که درنگ خدای نیز نامیده می شد، بی کران و جاودانی بود.به نوشته ی دهخدا: در زمان هخامنشیان ، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است . بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیده  اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی ، عقیده  مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان  را به خدای بزرگ اطلاق کرده است . برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم – هشتم میلادی این استوره را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است : زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره  تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن ، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینه ٔ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام . زروان گفت : پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت . اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از سرآمدن مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود… باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل  در هم آمیختند…
 
هرمزد و اهریمن، هردو از زمان زاده شدند.
 
هرمزد سرور نیكی و روشنایی در قلمرو آسمان سكنا داشت . اهریمن عنصر شر و زشتی در  زیر زمین ساكن بود . اهورا مزدا یا هرمزد، پس از انجام آفرینش مقرر كرده تا مردمان به مدت سه هزار سال دركالبد مینوی خود زندگی كنند . در چنین هنگامی دیو زشتی و بدی سر از زیر زمین بیرون كرد و برآن شد تا جهان نور را آلوده كند اما چون خود را در برابر نور و نیكی ناتوان یافت  به جایگاه تاریك و زیر زمین بازگشت.
پس از آن سه هزار سال دیگر  جهان  به شکل مادی درآمد.در سه هزار سال  سوم نبرد بین اهریمنیان و اهوراییان است. در آخرین سه هزار سال نجات بخش ها می آیند و جهان پایان می گیرد. اما آفرینش بدینگونه است:
آفرینش آسمان:
در آفرینش آسمان، اهورا نخست گوی آسمان و ستارگان را آفرید .
در چنین هنگامی اهریمن در مغاك خود به خوابی گران فرو رفته بود كه جهی،دخترش او را بیدار كرد و راه را به وی آموخت . پس گروه دیوان به قلمرو آسمان تاختند و جهان روشنایی را تیره گون ساختند.پس اهریمن سیارات را آفرید و نه شبانه روز جنگی سخت در گرفت و سر انجام دیوان شكست یافتند و روشنایی دوباره جایگزین شد.
آفرینش آبها :
در این هنگام از چشمه ای به نام آردویسور آناهیتا آبهایی فراوان از یك هزار جوی گذشت و به دریای فراخكرت كه یك سوم زمین را اشغال كرده بود فرو ریخت.
آفرینش خشكی ها و زمین:
باران زیادی بارید و همه جانوران زیانكار از بین رفتند و چون آب فرو رفت، خشکی های سی و سه گانه پدید آمد و اهریمن خشمگین شد و از خشم لرزید و كوهها از زمین روییدند.بزرگترین كوها البرز كوه بود.
آفرینش گیاهان:
پس از آفرینش زمین امرتات، با همكاری تشتر ستاره ای كه باران ریز بود، زمین را از گیاهان فراوان پوشاند. امرداد ده هزار گیاه شفا بخش و اهریمن ده هزار گیاه بیماری زا بوجود آورد. پس از آن گیاه درخت همه تخم در میان دریای فراخكرت رویید تا نیرو دهنده همه ی گیاهان باشد. اهریمن برای نابودی درخت همه تخم سوسماری و اهورا مزدا برای نجات درخت ده ماهی بزرگ آفرید.
آفرینش آتش:
در اساتیر ایرانی آتش تخم و بذر بسیاری از آفریده هاست.
آفرینش جانوران:
در ابتدا تنها آفریده گاوی نر بود و تخم همه جانوران وگیاهان را با خود داشت اما اهریمن گاو را بیمار كرد و گاو نخستین مرد و از پیکرش گیاهان و جانوران پدید آمدند
آفرینش بشر:
در آغاز روان كیومرث  یا گیامرت یا گلمرد چونان گیاهی از زمین رویید كه جنبه مینویی داشت آنگاه اهورا اور ا به صورت جوان پانزده ساله ای كالبد بخشید و در پی تلاش های اهریمن كیومرث ازمیان رفت. پس از چهل سال جفت بشر یعنی مشیه و مشیانه به صورت دو ساقه ریواس به هم پیوسته و همبال و همبالا که دست بر شانه  ی یکدیگر داشتند، از خاك روییدند.
 
در شاهنامه:
 
اما آفرینش جهان در نگاه فردوسی چگونه است؟ نخست باید اشاره کرد که کتاب های تاریخی و داستانی آن زمان همه از دریچه ی دینی به آفرینش جهان نگاه کرده اند.
 
حکیم توس در اوج اقتدار ادیان، در شاهنامه از سخن درباره داستان آفرینش به رسم دینی، چشم پوشیده و  در بیانی فشرده و زیبا به بازگشایی اساتیر ایران باستان پرداخته است.آفرینش خط و هنر و آوردن آتش برای مردمان و پیدایش خانه سازی و شهرها نیز که در استوره های دیگر مانند استوره های یونان از کارهای خدایان است، در شاهنامه به یکسر از خدایان گرفته شده و  این انسان است که دست به آفرینش  و کشف می زند.
 
شاهنامه نه چونان دیگر کتاب های همزمان خود  با انبوهی از ستایش نامه ها و مداحی ها، بلکه با نام ایزد خرد و جان آغاز می شود.
 
درباره  جهان آفرین :
 
شنیدم ز دانا دگرگونه زین
 
چه دانیم راز جهان آفرین
 
ز نام و نشان و گمان برتر است
 
نگارنده برشده گوهر است
 
به بینندگان آفریننده را
 
نبیتی مرنجان تو بیننده را
 
نیابد بدو نیز اندیشه راه
 
که او برتر از نام و از جایگاه
 
از این پرده برتر سخن گاه نیست
 
به هستیش اندیشه را راه نیست
 
از نام های  آفریدگار در شاهنامه یکی ایزد است.ایزد در اوستا (یزته) در سانسکریت (یجته ) صفت از ریشه یز بمعنی جشن و شادمانی و ستودن سپس در واژگان یشت و یسن و یزد به کار رفته است.
 
واژه ی یزدان که به معنی آفریدگار به کار می بریم جمع است زیرا روزگاری مردمان بر این بارور بودند که آسمان پر از ایزد یا یزد است که هرکدام فرشته ای هستند. سپس تر یک فرشته، دیگر فرشته ها را به زیر کشید و ایزد بزرگ و یگانه شمرده شد. از نگاه تاریخی این رویداد در زمانی بود که انسان برای یکجا نشینی و اتحاد قبیله ها تلاش می کرد.
 
خدا در پهلوی و پازند  از کلمه ی خواتای به معنی شاه است و خواتای نامک همان شاهنامه است.
درباره آفرینش جهان فردوسی باورهای ایرانیان باستان را می آورد. بر اساس آن جهان از چهار آخشیج  یاعنصر آتش و آب و خاک و هوا شکل گرفته و از هیچ پدید آمده است. ترتیب آفرینش در شاهنامه  همان است که در باورهای ایرانیان قدیم  بوده و در فروردین یشت  نیز آمده است: نخست آسمان، سپس آب، سپس زمین، گیاهان، جانداران و در پایان انسان.
 
از آغاز باید که دانی درست
 
سر مایه ی گوهران از نخست
 
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
 
بدان تا توانایی آرد پدید
 
سرمایه ی گوهران این چهار
 
برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار
 
یکی آتشی برشده تابناک
 
میان آب و باد از بر تیره خاک
 
نخستین که آتش به جنبش دمید
 
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
 
وزان پس ز آرام سردی نمود
 
ز سردی همان باز تری فزود
 
چو این چار گوهر به جای آمدند
 
ز بهر سپنجی سرای آمدند
 
گهرها یک اندر دگر ساخته
 
ز هرگونه گردن برافراخته
 
پدید آمد این گنبد تیزرو
 
شگفتی نماینده ی نوبه‌نو
 
در این استوره ها درخت و کوه از زمین می رویند و می بالند و نیرویی از بالا آنها را نمی آفریند:
 
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
 
زمین شد به کردار روشن چراغ
 
ببالید کوه، آبها بر دمید
 
سر رستنی سوی بالا کشید
 
زمین را بلندی نبد جایگاه
 
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
 
ستاره برو بر شگفتی نمود
 
به خاک اندرون روشنائی فزود
 
همی بر شد آتش فرود آمد آب
 
همی گشت گرد زمین آفتاب
 
گیا رست با چند گونه درخت
 
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
 
ببالد ندارد جز این نیرویی
 
نپوید چو پویندگان هر سویی
 
وزان پس چو جنبنده آمد پدید
 
همه رستنی زیر خویش آورید
 
آنگاه آفرینش انسان است که با خرد خویش، کلید همه رازهای جهان را در دست دارد و گرانیگاه اندیشه ی فردوسی است:
 
چو زین بگذری مردم آمد پدید
 
شد این بندها را سراسر کلید
 
سپس انسان برمی خیزد و راست می ایستد و با خردکارسازجهان  خویش را دگرگون می سازد:
 
سرش راست بر شد چو سرو بلند
 
به گفتار خوب و خرد کاربند
 
پذیرنده ی هوش و رای و خرد
 
مر او را دد و دام فرمان برد
 
فردوسی از همان آغاز شاهنامه بر نقش سترگ انسان در جهان اشاره دارد:
 
ترا از دو گیتی برآورده‌اند
 
به چندین میانجی بپرورده‌اند
 
نخستین فطرت پسین شمار
 
تویی خویشتن را به بازی مدار
 
نخستین انسان  به باور شاهنامه در کوه زندگی می کند
 
پژوهنده نامه باستان
 
که از پهلوانان زند داستان
 
چنین گفت که آیین تخت و کلاه
 
کیومرث آورد و او بود شاه
 
کیومرث بود بر جهان کدخدای
 
نخستین بکوه اندرون ساخت جای
 
سر تخت و بختش آمد ز کوه
 
پلنگینه پوشید خود با گروه
 
داستان مشی و مشیانه در شاهنامه وجود ندارد. (بسیاری همچون مری بویس باور دارند که بخش نخست تورات به نام سفر پیدایش از داستانهای ایرانی گرفته شده. بلعمی می نویسد: مشی و مشیانه همان است که مسلمانان آنرا آدم و حوا خوانند)
 
داستان آفرینش در شاهنامه در چهار بخش آورده شده است: نخست آفرینش جهان. سپس انسان. سوم آفتاب و چهارم ماه.
 


چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, :: 16:49 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

حماسهٔ گیلگامش یا حماسهٔ گیلگَمِش یکی از قدیمی‌ترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقهٔ میان‌رودان شکل گرفته است. قدیمی‌ترین متون موجود مرتبط با این حماسه به میانهٔ هزارهٔ سوم پیش از میلاد مسیح می‌رسد که به زبان سومری می‌باشد. از این حماسه نسخه‌هایی به زبان‌های اکدی و آشوری موجود است.[۱] کامل‌ترین متن آن که به ما رسیده‌است متنی است که بر الواحی از خشت نگاشته آنگاه در کوره پخته‌اند. این مجموعه شامل دوازده لوح است، هر لوح مشتمل بر شش ستون پله وار به صورت شعر که ضمن کاوش در بقایای کتابخانه آشوربانیپال پادشاه آشور به دست آمد. هریک از این دوازده لوح یا دوازده سرود شامل شش ستون است در سیصد سطر، مگر آخرین لوح آن که آشکارا الحاقی و به وضوح از یازده لوح قبلی کوتاه تر است.

دربارهٔ داستان 

تمدن‌های باستانی آسیای غربی
میان‌رودان، سومر، اکد، آشور، بابل
حتیان، هیتی‌ها، لیدیه
ایلام، اورارتو، ماننا، ماد، هخامنشی
امپراتوری‌ها / شهرها
سومراوروک – اور – 
کیش – لاگاش – نیپور – اکد
بابل – ایسین – اموری - کلدانی
آشورنینوا، نمرود
 
ایلامیان – شوش
هوری‌ها – میتانی
کاسی‌ها – اورارتو
شاهان ایلام
شاهان آشور
شاهان بابل
شاهان ماد
شاهان هخامنشی
زبان
خط میخی
آرامی – هوری
سومری – اکدی
زبان مادی
ایلامی
انوما الیش
گیل گمش – مردوخ
نیبیرو


آشور بانی‌پال نخستین کتابخانه مدرن را در خاورمیانه بنیان نهاد، بخش‌هایی از کتابخانه او در کاوش‌های باستان‌شناسانه انگلیسی‌ها در تپه کویونجیک در استان نینوا، عراق در حدود ۱۸۵۰ میلادی کشف شد، این کتابخانه که منبعی گرانبها برای شناخت تمدن آشور و دیگر تمدن‌های میان رودان باستان است و آثاری چون حماسه گیل‌گمش و افسانه طوفان سومری در آن یافت شده، هم اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود. گیلگمش پادشاهی خودکامه و پهلوان بود. او که نیمه‌آسمانی است دوسوم وجودش ایزدی و یک‌سومش انسانی است. حماسه گیلگامش با ذکر کارها و پیروزی‌های قهرمان آغاز می‌شود به گونه‌ای که او را مردی بزرگ در پهنه دانش و خرد معرفی می‌کند. از جمله او می‌تواند توفان را پیش‌بینی کند. مرگ دوست صمیمی‌اش اِنکیدو او را بسیار منقلب کرده و گیلگامش پای در سفری طولانی در جستجوی جاودانگی می‌گذارد، سپس خسته و درمانده به خانه بازمی‌گردد و شرح رنج‌هایی را که کشیده بر گل‌نوشته‌ای ثبت می‌کند. حماسه گیلگمش در ایران نیز شهرت دارد. نخستین ترجمه فارسی آن توسط دکتر منشی‌زاده در سال ۱۳۳۳ خ انجام شد و بعد از آن نیز ترجمه‌های دیگری منتشر شد. حماسه گیلگمش در ۱۲ لوح ذکر می‌شود. حوادث این ۱۲ لوح به طور تیتر وار چنین است:

منابع 

  1.  A.R. George (2003). "The Babylonian Gilgamesh epic: introduction, critical edition and cuneiform texts" Page 3-23. Oxford University Press, 2003 ISBN 0-19-927841-5, 9780199278411
  • ساندارز، ن. ک.: حماسه گیلگمش، ترجمه دکتر محمداسماعیل فلزی، چاپ دوم، ۱۳۸۳خ.
  • گیلگمش. برگردان احمد شاملو


صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد- من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My Elysium و آدرس brokenangles.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان