My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
یک شنبه 27 آذر 1398برچسب:, :: 16:13 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

نام من عشق است

 
 
 
 
 
 

شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم
که چون شب‌بو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم             گنجشک های معبد انجیر عشق

 

 

 

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد
و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم                              
همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگماگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست                         
که من گریانده‌ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنید ای دوستان! من مایۀ ننگم

“مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید”
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم 

شاعر: علیرضا بدیع



بنام خدا

 در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.

 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:, :: 17:10 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

جهنم و بهشت

مردی در خواب با خدا مکالمه‌ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:یک داستان عبرت آموز, :: 17:4 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 24 آذر 1398برچسب:عاشقانه ها, :: 16:59 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

بنام خداوند زیبلی ها وبنام خداوند شریعتی

جمله های عاشقانه از دکتر شریعتی

· من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..

· وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

· دل های بزرگ و احساس های بلند، های زیبا و پرشکوه می آفرینند

· اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

· اکنون تو با رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

· وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

· اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

دکتر علی شریعتی

 

“… دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیش‌تر از غریزه آب می‌خورد و هر‌چه از غریزه سرزند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و‌ تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد…”

(مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص ۳۲۷)

 

“… عشق با شناسنامه بی‌ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد. اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست…”

مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر

 

“… علی‌ گفته‌ است‌ که‌: “گروهی‌ بهشت‌ می‌جویند، اینان‌ سود‌جویان‌اند و طماع‌، گروهی‌ از دوزخ‌ بیم‌ دارند و اینان‌ عاجزند و ترسو، و گروهی‌ بی‌طمع‌ بهشت‌ و بی‌بیم‌ دوزخ‌اش‌ می‌خواهند عشق‌ بورزند، و اینان‌ آزادگان‌اند و آزاد”. عشق‌ چرا؟ عشق‌ تنها کار بی‌چرای‌ عالم‌ است‌، چه‌، آفرینش‌ بدان‌ پایان‌ می‌گیرد، نقش‌ مقصود در کارگاه‌ هستی‌ اوست‌. او یک‌ فعل‌ بی‌برای‌ است‌. غایت‌ همه‌ غایات‌ عالم‌ “برای‌” نمی‌تواند داشت‌…”

مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص۱۸

“… آری‌، در این‌ بازار، سوداگری‌ را شیوه‌ای‌ دیگر است‌، و کسی‌ فهم‌ کند که‌ سودازده‌ باشد و گرفتار موج‌ سودا، که‌ همسایه‌ی‌ دیوار به‌ دیوار جنون‌ است‌! و چه‌ می‌گویم‌؟ جنون همسایه آرام و عاقل این دیوانه‌ی ناآرام خطرناک است که در کوه خاره می‌افتد و مثل موم‌ نرم‌اش‌ می‌کند، و در برج‌ پولاد می‌گیرد و شمع‌ بیزارش‌ می‌سازد. و وای‌ که‌ چه‌ شورانگیز و عظیم‌ است‌ عشق‌ و ایمان‌! و دریغ‌ که‌ فهم‌های‌ خو کرده‌ به‌ اندک‌ها و آلوده‌ به‌ پلیدی‌ها، آن‌ را به‌ زن‌ و هوس‌ و پستی‌ شهوت‌ و پلیدی‌ زر و دنائت‌ زور و… و بالاخره‌ به‌ دنیا و به‌ زندگی‌اش‌ آغشته‌اند! و دریغ‌! و دریغ‌ که‌ کسی‌ در همه‌‌ی عالم‌ نمی‌داند که چه می‌گویم؟ که این عشق که در من افتاده است نه از آنهاست که آدمیان می‌شناسند. که‌ آدمیان‌ عشق‌ را می‌شناسند و عشق‌ زن‌ را و عشق‌ زر را و عشق‌ جاه‌ را و از این‌گونه‌… و آنچه با من است، نه، آنچه من‌ با اویم‌، با این‌ رنگ‌ها بیگانه‌ است‌، عشقی‌ است‌ به‌ معشوقی‌ که‌ از آدمیان‌ است‌… اما… افسوس‌ که‌… نیست‌!

 

معشوق‌ من‌ چنان‌ لطیف‌ است‌ که‌ خود را به‌ “بودن‌” نیالوده‌ است،‌ که‌ اگر جامه‌ی‌ وجود بر تن‌ می‌کرد، نه‌ معشوق‌ من‌ بود.

معشوق‌ من‌، رزاس من‌، موعود بکت‌، “گودو”‌ی بکت‌ است‌، منتظری‌ که‌ هیچ‌ گاه‌ نمی‌رسد! انتظاری‌ که‌ همواره‌ پس‌ از مرگ‌ پایان‌ می‌گیرد، چنان‌ که‌ این‌ عشق‌ نیز… هم‌!…”

مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۲۱

عشق و ایمان در اوج پروازش از سطح ستایشها میگذرد و معشوق در انتهای صعودش در چشم عاشق سراپا غرقه سرزنش میشود و این هنگامی است که دوست استحقاق بخشوده شدنش را در چشم دوست از دست میدهد.
دکترعلی شریعتی / مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص۱۴۹

دلی که از شرکت در رنج و غم دوست غذا می‌گیرد عشقی می‌پروراند که از آنچه با خوشبختی و لذتی که از دوست می‌برد پدید می‌آید بسیار عمیق‌تر و پر اخلاص‌تر است.
دکترعلی شریعتی / مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص۱۷۷

“… اگر عشق را بخواهند با حرکت بیان کنند ، این حرکت چگونه است ؟ پروانه از دیرباز به ما آموخته است.کعبه،نقطه عشق است و تو یک نقطه پرگاری و در این دایره سرگردان!…”
مجموعه آثار ۶ / حج / ص ۷۴

“…عشق نیرو و حرارتی است که از کالری‌ها و پروتئینی که وارد بدن من می‌شود زائیده نمی‌شود. یک منبع نمی‌دانمی‌دارد که تمام وجود مرا ملتهب می‌کند و می‌گدازد و حتی به نفی خویش وادار می‌کند…”

مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۸۳
“…اگر عشق از انسان گرفته شود، وی به صورت یک موجود منفرد و منجمدی در می‌آید که فقط به درد دستگاه‌های تولیدی می‌خورد…”
مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۸۳
“…عشق، مرگ و شکست… در زیر این ضربات است که انسان گاه برای نخستین بار نگاههایش که همواره در غیرخود و بیرون از خود مشغول است به خود بازمی‌گردد…”
مجموعه آثار ۲/ خودسازی انقلابی / ص۱۵۶
“…کسی که عشق را نفهمد اگر هم به میزانی قدرت علمی‌اش قوی بشود، که زندانبان طبیعت گردد و حتی طبیعت را اسیر خودش کند باز به اندازه یک حیوان اسیر خودش خواهد بود…”
مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص۱۵۴
“…مگر نه عشق تنها با اشک می‌گوید ؟…”

مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص۱۲۰

 

 

 

 

  •  

هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟



یک دختر روس ادعا می‌کند با اشعه‌ای که در چشمانش وجود دارد به راحتی می‌تواند اعضای داخلی بدن انسان‌ها را ببیند و گاهی بهتر از خود پژشکان بیماران را تشخیص دهد.به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از هفته نامه سلامت، «ناتاشا» در سال 1987 به دنیا آمده و هم‌اکنون در مرکز بیماری‌های خاص بیمارستان مسکو مشغول کار است.

او در برابر نگاه‌های ده‌ها پزشک متخصص و دانشمند ماهر که برای مشاهد توانایی او به روسیه رفته بودند، گفت:‌«کنار مادرم در خانه نشسته بودم که ناگهان فهمیدم چشمانم جور دیگری می‌بیند. در کمال حیرت متوجه شدم می‌توانم اعضای داخلی بدن مادرم را ببینم. بعد هم بلافاصله به او گفتم که اعضای بدنش در چه حالتی هستند و چطور کار می‌کنند. از آن به بعد دیگر چشم‌های من به حالت عادی بدن‌ انسان‌ها را نمی‌بیند، چون می‌توانم برای چند ثانیه اندام‌های درونی بدن آنها را به صورت رنگی ببینم و حتی وضعیت آنها را تحلیل کنم. من خودم نام این نوع نگاهی که دارم، دید پزشکی گذاشته‌‌ام.» ناتاشا دمکینا در سال2003 به لندن دعوت شد و در پی آن به نیویورک و توکیو هم سفر کرد.

برای اثبات درستی گفته‌های ناتاشا، جمعی از پزشکان روسیه تصمیم گرفتند آزمایش‌هایی روی او انجام دهند. آنها از این دختر خواستند تا هرچه در معده یکی از پزشکان حاضر می‌بیند، روی کاغذ نقاشی کند. چیزهایی که ناتاشا در این آزمایش می‌کشید و ادعاهایی که می‌کرد، بسیار حیرت‌آور بود. او در نقاشی جای زخم معده دکتر را به‌خوبی نشان داده بود و در جواب پزشکی که اصرار داشت یکی از افراد حاضر به مبتلا به سرطان معده است، پاسخ داد که فقط چیزی شبیه یک کیست را در معده او مشاهده می‌کند. البته همیشه هم تشخیص‌های این دختر نوجوان درست از آب در نمی‌آید.



‌بي‌شك او يكي از موفق‌ترين بازيگران زن‌ سينماي ايران به حساب مي‌آيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» ‌و...، نمونه‌اي از فيلم‌هايي به حساب مي‌آيند كه ‌استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند.

سایت بولتن نیوز به نقل از  برترین ها نوشت:
‌بي‌شك او يكي از موفق‌ترين بازيگران زن‌ سينماي ايران به حساب مي‌آيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» ‌و...، نمونه‌اي از فيلم‌هايي به حساب مي‌آيند كه ‌استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند.‌بي‌شك او يكي از موفق‌ترين بازيگران زن‌ سينماي ايران به حساب مي‌آيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» ‌و...، نمونه‌اي از فيلم‌هايي به حساب مي‌آيند كه ‌استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند. ‌با اين وجود 15 سال در سينماي ايران كار كرد تا سال گذشته به واسطه بازي در «سعادت‌آباد» سيمرغ جشنواره فيلم فجر را با خود به خانه برد. او اين روزها نيز مشغول بازي در فيلم پرستاره «پل چوبي» است.

 





 

‌معماري كه بازيگر شد!


پس از ديپلم، قرار بود معماري بخوانم ولي چون در تربيت بدني دانشگاه سراسري پذيرفته شدم، تصميم گرفتم ‌‌تدوين بخوانم. 4 سال زيرنظر استاد مجيد فخرايي‌نژاد، تدوين خواندم و پس از آن هم خانم فضل‌اللهي كه يك  كار 90 دقيقه‌اي با هم انجام داده بوديم، مرا به آقاي نوابي براي بازي در اولين و آخرين كار تلويزيوني‌ام «گمشده» معرفي كردند. آقاي اسكندري طراح گريم بودند كه من را به دفتر پويا فيلم و آقاي فرح‌بخش معرفي كردند و از آنجا استارت كار سينمايي من زده شد. فكر مي‌كنم در بازيگري، هم تحصيل و هم تجربه نقش مهمي دارند. درست است كه تدوين خوانده  بودم كه به هرحال شاخه‌اي از هنر سينماست، اما پس از آن ‌‌مطالعات زيادي در زمينه بازيگري داشتم، با اين حال به نظر من، هم تجربه، هم تحصيل، نه فقط در سينما، بلكه در همه رشته‌ها بسيار مهم و تاثيرگذار است.
به كار گروهي اعتقاد دارم

به نظرم وقتي يك زوج سينمايي در يك فيلم‌ جواب مي‌دهند (مثل زوج من و محمدرضا گلزار)، به اين دليل است كه در جاي خودشان قرار گرفته‌اند! ضمن اينكه من به كار گروهي اعتقاد دارم و به نظرم از گروه تداركات گرفته تا كارگردان، همه در موفقيت يك پروژه موثر هستند و صرفا به اين كه حضور يك بازيگر به تنهايي مي‌تواند موفقيت يك فيلم را تضمين كند، اعتقاد ندارم.  اگر بازيگر به درستي سر جايش قرار نگيرد و كار گروهي درست نباشد، آن كار موفق نخواهد شد. نمونه اين موضوع را حتي در سينمايي آمريكا هم مي‌شود ديد. بازيگراني هستند كه در يك فيلم زوج‌هاي موفقي هستند، اما همين زوج در فيلم بعدي موفق نيستند.
 

 




الكي وارد سينما نشدم

به نظر من اشكالي ندارد يك بازيگر فيلم‌‌‌هايي در كارنامه‌‌اش داشته باشد كه باعث رونق سينماي ايران شود‌، اين يك حُسن است و كسي نمي‌‌تواند ايراد بگيرد چون اگر سينما رونق نداشته باشد‌، كسي فيلم نمي‌‌بيند تا بعدش فيلم‌‌هاي ارزشمند هم توليد شود. اين را قبول دارم كه منِ بازيگر‌، اگر فيلم پرفروشي دارم بايد حتما اثر با ارزشي هم در كارنامه داشته باشم‌، با اين حال قبول دارم اوايل كار شايد بايد بيشتر دقت مي‌‌كردم و وسواس بيشتري به خرج مي‌‌دادم‌، شايد چون برايم ورود به اين عرصه مهم بود در پذيرفتن كارها كمي عجله مي‌‌كردم! اما الكي وارد سينما نشدم‌، با يك ديدگاه وارد شدم‌، بعد هم كلاس‌‌هاي بيان آقاي سمندريان را پشت‌سر گذاشتم، كتاب خواندم، فيلم ديدم و تمرين كردم.



يا فيلمبردار مي‌شوم يا تهيه‌كننده

فعلا قصد ‌ندارم سراغ كارگرداني بروم؛ به نظرم ورود به هر رشته‌‌اي تخصص و تجربه مي‌‌خواهد اما چون قبل از بازيگري‌، تدوين خوانده‌‌ام و كارهاي فني را هم دوست دارم‌، شايد يك روز با اجازه استادان به سمت فيلمبرداري بروم يا با اجازه تهيه‌ كنندگان‌، تهيه‌‌كننده شوم. كار تدوين براي آدم پرهيجاني مثل من خيلي سخت بود چون بايد ساعت‌‌ها پشت ميزي مي‌‌نشستم و كار مي‌‌كردم، ولي به من كمك كرد كادر را بشناسم و خيلي چيزهاي ديگر.



تلويزيون برگشت نيست‌

‌هيچ‌وقت كار در تلويزيون را برگشت به عقب نمي‌دانم؛‌ حتي چند سال پيش قرار بود در سريال «شمس‌العماره» سامان مقدم كار كنم، ولي يك جراحي فك براي من پيش آمد و حدود 20 روز نمي‌توانستم صحبت كنم، در واقع قسمت نبود ‌در تلويزيون كار كنم و بازيگر ديگري جايگزين من شد.
از جايگاه امروزم راضي نيستم

فكر مي‌‌كنم روند بازي‌‌هاي گذشته من باعث شد‌ مازيار ميري براي «سعادت‌آباد» به من اعتماد كند‌؛ من از ۱۸ سالگي وارد سينما شده‌‌ام و معتقدم كارهاي خوب و بدم براي من تجربه و پله‌‌اي بود تا به امروز برسم‌، در واقع همه كارهايم در اين‌كه به اينجا برسم‌، نقش داشته‌‌اند و سعادت‌‌آباد هم از آن مستثنا نيست و مي‌‌تواند يك شروع دوباره محسوب شود. با اين وجود، هنوز ‌از جايگاه خودم راضي نيستم؛ اين نه شعار است و نه ادا و اصول.


 


 
سعادت‌آباد و پدرم يادم رفت!

هميشه مي‌گفتم بي‌انصاف‌ها! ۱۵ سال است دارم كار مي‌كنم، حتي يك فيلم خوب نداشته‌ام كه كانديدايم كنيد؟ وقتي به من گفتند امسال كانديد شده‌اي، سر صحنه فيلم «برف روي كاج‌ها» بودم. آن روزها حسابي خسته بودم. وقتي به من زنگ زدند و گفتند كانديد هستي، خيلي خوشحال شدم. ذكرهايم را گفتم و 2 ركعت نماز شكر خواندم. اينها را مي‌گويم كه بدانيد چه حالي داشتم.  روز اهداي جوايز وقتي اسم من را خواندند، باور كنيد نزديك بود 3 بار زمين بخورم. فقط مي‌گفتم خدايا كمك كن زمين نخورم. از قبل هم روي كاغذ چيزهايي نوشته بودم كه روي سن بخوانم. اول ياد خدا بود، بعد ياد خانواده‎ام و بعد هم مي‌خواستم جايزه‌ام را به پدرم تقديم كنم كه عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم مي‌خواستم جايزه را به عوامل «سعادت‌آباد» تقديم كنم و آخر هم براي ايران آرزوي صلح و آبادي آرزو كنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشكر كردم؛ پدرم و سعادت‌آباد را يادم رفت!



‌‌ در اوج، خداحافظي خواهم كرد

متاسفانه در سينماي ايران، ‌يك بازيگر نمي‌تواند نقش‌هاي متعدد و متفاوتي را پس از يك سن مشخص بازي كند و نقش‌هاي ما به تكرار مي‌رسد. البته هستند بازيگران ميانسال و خوش‌ذوقي كه بازيگران قابلي هستند و جزو افتخارات ما محسوب مي‌شوند، اما باز هم به خاطر محدوديت‌هاي انتخاب نقش فكر مي‌كنم‌ جاي چنداني براي بازيگراني از نسل ما باقي نماند! شايد هم روزي از بازيگري خداحافظي كنم، اما الان اين را قطعي نمي‌گويم، وقتي خواستم اين كار را انجام دهم، حتما آن را بيان خواهم كرد. من نقش‌هاي متفاوتي را تجربه كرده‌ام، بايد فرصت به جوان‌ترها داده شود و آنها هم وارد بازي و عمل شوند. گرچه بايد اشاره كنم دوست دارم در روزهاي اوج، بازيگري را ترك كنم.



من بي‌حاشيه‌ام

تاكنون طوري زندگي كرده‌ام كه حاشيه نداشته باشم. اين موضوع را غير از نشريات زرد، آدم‌هاي اهل قلم و مطبوعاتي كه كمي از حواشي دور هستند و همكارانم، همه مي‌دانند كه‌ جزو بازيگران بي‌حاشيه هستم. ولي به نظرم موضوع مطبوعات زرد در همه جاي دنيا مرسوم است و هيچ اشكالي هم ندارد، ولي حرف من اين‌ است كه اي كاش حواشي كه به آنها  مي‌پردازيم، كمي به واقعيت نزديك باشد، نه حواشي كه به زندگي خصوصي و حرفه افراد صدمه مي‌زند.



كتابي از مهناز افشار

اگر بخواهم از بازيگري خداحافظي كنم كه خيلي هم نزديك است، هميشگي خواهد بود. نمي‌توانم دوباره برگردم و دوباره خداحافظي كنم. بازيگري براي من مثل مجسمه‌اي است كه در وجودم ساختمش، فكر مي‌كنم اگر بعد از اين‌كه آن را ساختم بهش دست بزنم، كاملا خراب مي‌شود. عكاسي بلد نيستم و كارگرداني هم نمي‌توانم بكنم. تدوين و فيلمبرداري نزديك‌تر است به من. اما احتمال اين‌كه نويسنده شوم بيشتر است. مدتي است‌ نيمه‌شب‌ها 4 خطي از ذهنم عبور مي‌كند و يادداشت مي‌كنم و حالا تصميم گرفته‌ام دست‌نوشته‌هايم را به صورت كتاب چاپ كنم.



ما از يك كُره ديگر نيامده‌ايم!

محبوبيت را بيشتر از شهرت دوست دارم، چون فكر مي‌كنم دوامش بيشتر از شهرت است. خب، حُسن محبوبيت اين است كه وقتي از كنار يك نفر رد مي‌شوي، حالا پير يا جوان، زن يا مرد، بزرگ يا كوچك و... وقتي به من لبخند مي‌زنند، حس مي‌كنم‌ منِ مهناز افشار، در گوشه‌اي از ذهن او اثر مثبتي داشته‌ام و اين براي من بسيار دلنشين است. ولي جنبه منفي اين موضوع هم اين است كه فكر مي‌كنند بازيگرها، آدم‌هاي عجيب و غريبي هستند و از كره ديگري آمدند كه اين، يك مقدار برايم آزاردهنده است.



پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:«پ نه پ» به سبک سرشماری , :: 16:49 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

تصور کنین. طبقه پنجم یک برج ۱۵ طبقه.

مامور سرشماری: منزل شما به آب لوله کشی مجهز هست؟

من: «پ نه پ»، چاه داریم توی زیرزمین با دلو آب میکشیم میاریم بالا.

مامور سرشماری: این که توی قسمت فرزند نوشتین دخترتونه؟

من: «پ نه پ»، دختر همسایمونه، من چون عقده بابا بودن دارم، روزا میاد اینجا من ادای باباشو در میارم.

مامور سرشماری: آیا شما شهرنشین هستین؟

من: «پ نه پ»، اینجا برره ست، ما تابلوش رو عوض کردیم گذاشتیم الهیه.

مامور سرشماری: سرویس بهداشتی داخل منزل هست؟

من: «پ نه پ» هر کی هرجا دلش خواست خودش رو ول میکنه

مامور سرشماری: پنجره نورگیر داخل منزل هست؟

من: «پ نه پ»، تمامش رو گل گرفتیم که خودمون رو آماده کنیم واسه خواب زمستانی

مامور سرشماری: سند منزلتون مسکونیه؟

من: «پ نه پ» تجاریه، منتها ما چون عقل نداریم، ازش مسکونی استفاده میکنیم.

مامور سرشماری: آیا منزل شما مجهز به سیستم سرمایشی، گرمایشی هست؟

من: «پ نه پ»، هم دیگر رو موقع گرما "فوت" میکنیم موقع سرما "ها" میکنیم

مامور سرشماری: منزل شما اتاق خواب دارد؟

من: «پ نه پ» ما از اونجایی که مرتاضیم، شبا روی نرده تراس میخوابیم.


مامور سرشماری: برای روشنایی منزلتان از نیروی برق استفاده میکنید؟

من: «پ نه پ»، دوتا مشعلدار استخدام کردیم، شبا میان خونمون رو روشنایی میبخشن./



آنجلینا جولی و پدرش ،جان ویت ، قبل از آغاز اکران جهانی اولین فیلم آنجلینا جولی با هم آشتی کردند.

آنجلینا که حدود ۷ سال با پدرش ، جان ویت ، قهر بود ، بلاخره با این بازیگر قدیمی آشتی کرد و برای اولین بار بعد از ۷ سال، همراه پدرش در یک مراسم عمومی و رسمی شرکت کرد و در مقابل دوربین خبرنگاران رسانه های مختلف قرار گرفت .

آنجلینا و پدرش بر روی فرش قرمز مراسم افتتاحیه فیلم " در سرزمین خون و عسل " یکدیگر را در آغوش گرفتند و لبخند زدند.

در مراسم افتتاحیه فیلم "در سرزمبن خون و عسل" که در سالن "آرک لایت " هالیوود برگزار شد ، براد پیت نیز شرکت کرده بود و همراه آنجلینا جولی و پدرش ، جان ویت بود . این فیلم که درباره جنگ بوسنی است توسط آنجلینا جولی کارگردانی شده و فیلمنامه آن نیز توسط آنجلینا نوشته شده است .

بنا به گزارشات رسیده از سال ۲۰۰۲ تا سال ۲۰۰۷ مشکلات بسیار جدی و مهمی در روابط آنجلینا و پدرش بوجود آمد و در طول این سالها ، بازیگر زیبای فیلم "توم ریدر" حتی حاضر نشد با پدرش صحبت کند.

جان ویت نیز مانند دخترش بازیگر بسیار موفقی است و در سال ۱۹۹۶ بخاطر بازی در فیلم "کابوی نیمه شب" جایزه اسکار دریافت کرد اما این بازیگر باسابقه با مادر آنجلینا ، مارچلاین برترند ، نیز روابط خوبی نداشت و خیلی زود از او جدا شد .

آنجلینا و پدرش در سال ۲۰۰۱ در فیلم "توم ریدر" باهم همکاری کردند اما بلافاصله بعد از اتمام فیلمبرداری این فیلم با هم قهر کردند و یکسال بعد آنجلینا که دیگر دلش نمی خواست هیچ رابطه ای با پدرش داشته باشد ، رسما" نام خانوادگی خود را عوض کرد .

منبع: فرهیختگان
 



پنج شنبه 24 آذر 1398برچسب:, :: 15:8 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

سلام دوستان گلم ببخشید که مدتی نبودم و البته شماها که از نبودن من حال میکردین ولی باز اومدم تا علاوه براینکه به شما سری میزنم خودم رو هم خالی کنم



ادامه مطلب ...


جمعه 4 آذر 1390برچسب:عشق,دختر,زن,عشقی, :: 18:49 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       


جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 18:46 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       


جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       


چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:ساغر,شعر,همه,عشق,هوس,غم,طوفان,انی ,فانی, :: 18:16 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

همه طوفان زده اند

همه در غم غوطه ورند

دلها همه شیطانی

خانه ها همه ویرانی

قصه ها همه فانی

امیدها همه قربانی

عشق ها همه انی

زندگی بازیچه هوس های پنهانی

ساغر

این شعر یک شاعر جوان می باشد لطفا نظربدهید



چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 18:17 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

در حسرت یک نگاه سوختم

وبا یک لبخند تمام زندگی ام را باختم

وچه کودکانه افکارم را به باد سپردم

ومثل یک اسب وحشی در بیراحه ها تاختم

ودر ناکجاباد خانه ای ساختم

ساغر

این شعر یک شاعر جوان می باشد حتما نظر بدهید



یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:داستان زیبا , , ,, :: 22:33 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

مرد در چمنزار

مرد نجوا كرد : « خدایا با من صحبت كن » ، یك چكاوك آواز خواند ولی مرد نشنید.

پس مرد با صدای بلند گفت:« خدایا با من صحبت كن » ، آذرخش در آسمان غرید

ولی مرد متوجه نشد.

مرد فریاد زد : « خدایا یك معجزه به من نشان بده » ، یك زندگی متولد شد ولی مرد نفهمید.

مرد ناامیدانه گریه كرد و گفت : « خدایا مرا لمس كن و بگذار تو را بشناسم »

پس خدا نزد مرد آمد و او را لمس كرد.

ولی مرد بالهای پروانه را شكست و در حالی كه خدا را درك نكرده بود ازآنجا دور شد!!



یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:زندگی چیست؟, :: 22:30 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش پیداست

ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.

 

----------------------------------------------------------------

 

زندگی یعنی هیاهو، زندگی یعنی تکاپو، زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو

زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، بیشه نو. زندگی باید سراسر تکان و تازگی باشد.

زندگی باید یک کلام، حتی یک نفس ز جنبش وا نماند. گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد . . .

زندگی همچنان آب است، آب اگر راکد بماند، چهره اش افسرده باشد . . . .

 

بهتر زندگی كنیم!

 

ممكن است شخصی در اقیانوس عشق‌مان شنا نماید اما هرگز نباید از یاد برد كه

اقیانوس از آن ماست. پس باید به خود احترام گذاشت و خود را دوست بداریم

فرآیند تغییر و پیشرفت در زندگی را ارج بنهیم چرا كه این گرامی داشت و بزرگداشت

حقیقت وجودی و هویت واقعی ماست كه راه عشق را در وجودمان هموار می ‌كند. بنابراین ما خود عشق هستیم.



یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:شهریار (شاعر), :: 22:25 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

شهریار (شاعر)


 
محمدحسین بهجت تبریزی (شهريار)

مجسمهٔ شهریار، اثر احد حسینی
زادروز ۱۲۸۵
تبریز، ایران
درگذشت ۲۷ شهریور ۱۳۶۷
تهران
پیشه شاعر و ادیب

سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده‌است. وی درتبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.

مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است.

شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. از جملهٔ غزل‌های معروف او می‌توان به  و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوه‌هایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شده‌است، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیمابه نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت.


زندگی‌نامه ]

مقبرهٔ شهریار در مقبرةالشعرای تبریز.

شهریار در سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادری‌اش -قیش‌قورشاق- و روستای پدری‌اش -خشگناب- در بخش تیکمه‌داش شهرستان بستان‌آباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد.

حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری به‌علت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیش‌آمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسنادمشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به‌سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود.

در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را می‌سراید. گفته می‌شود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبان‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شده‌است. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمی‌گذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به‌نام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- می‌شود.

شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود. وی در روزهای آخر عمر به‌دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.

عشق و شعر 

وی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبان‌هاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ سروده شده‌است، از مهم‌ترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته می‌شود.

گفته می‌شود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این‌که فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی مانده‌بود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی می‌شود. به‌صورت جدی به شعر روی می‌آورد و منظومه‌های بسیاری را می‌سراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری‌شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و به عیادت محمدحسین در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر می‌سراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان به‌صورت آواز درآمد.

شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است.

شهریار و عشق به ایران 

شهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه تبریز خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا می‌داند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام می‌آید، هشدار می‌دهد و خطاب به آذربایجان می‌گوید:

روز جانبازيست اي بيچاره آذربايجان

سر تو باشي در ميان هر جا که آمد پاي جان…

اي که دور از دامن مهر تو نالد جان من

چون شکسته بال مرغي در هواي آشيان..

تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو

پور ايرانند و پاک آيين نژاد آريان

اختلاف لهجه، مليت نزايد بهر کس

ملتي با يک زبان کمتر به ياد آرد زمان

گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نه اي

صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان !

بيکس است ايران . به حرف ناکسان از ره مرو

جان به قربان تو اي جانانه آذبايجان….

با خطي برجسته در تاريخ ايران نقش بست

همت والاي سردار مهين ستارخان

اين همان تبريز کامثال خياباني در او

جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان…

اين همان تبريز کز خون جوانانش هنوز

لاله گون بيني همي رود ارس. دشت مغان…..

یاشاسین آذربایجان.

یاشاسین آنا یوردوم ایران.


( دیوان - ج ۱ - ص ۳۵۲)


شهریار قطعه شعر فوق را «جوش خون ایرانیت» خویش می‌داند و می‌گوید:


این قصیدت را که جوش خون ایرانیت است

گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان

شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند

باد خاک پاک ایران جوان مهدامان

(دیوان - ج ۱- ص ۳۶۵)

قصیده‌ها 

نمونه‌ای از قصیده‌های شهریار:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟   بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی   سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم   دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند   در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین   خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر   این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟

غزلیات 

نمونه‌ای از غزلیات شهریار:

امشب ای ماه! به درد دل من تسکینی GetBC(137);
 
شهریار  مصاحبه اي با استاد شهریار زمستان 1366

 

سؤال : لطفا اگر ممكن است بفرمائيد عشق در شعرهاي شما چه نقشي دارد؟

جواب : شما مي دانيد كه اصولا خودشناسي از راه علم و عقل و تفكرحاصل نمي شود لازمه خودشناسي عشق است، عشق هم تشعشع ذات الهي است.اما مراتب مختلف دارد، كلاسهاي متفاوت دارد.خيلي ها هستند عشق و هنر را مي گيرند، اما چون كلاسشان پائين است لباس و ظاهر آن را به جاي خود آنها مي گيرند تنها كساني كه به كلاس بالاتر مي رسندمعني اينها را درك مي كنند.انسان هم يكمرتبه نمي تواند به بالاترين كلاس برسد، اينست كه انسان يكمرتبه حافظ متولد نمي شود، حافظ را بايد از چهل سالگي به بالا شناخت.يعني از وقتي كه به آخرين كلاس رسيده.عشق در سنين مختلف، محدوده هاي مختلفي دارد.عشق به پدر، عشق به مادر، عشق به يك دختر‌‍[اما انسان كامل دراين كلاسهاي پائين درجا نمي زندمحدوده را بزرگتر و بزرگتر مي كند تا جائي كه، تمام آفرينش را مي گيرد و نظير سعدي مي گويد، عاشقم برهمه عالم، كه همه عالم از اوست.با اين وصف مي توان گفت كه من با عشق زاده شدم، با عشق زندگي كردم و با عشق هم جان خواهم داد.طبعا شعر من هم انعكاسي از روحيات واقعي خودم هست.

سؤال : آيا يك شاعر مي تواند تمامي احساسات خود را درمورد موضوعي خاص به وسيله ي شعر بيان كند؟

جواب : نه خير، انسان نمي تواند آنچه بالقوه دارد، تماما به فعل درآورد.يك شاعر حتي در موفق ترين اثرش، آنچه را كه در ايده آل دارد نمي تواند تصوير كند، منتها مسأله نسبيت است يكي توانائي تصوير گوشه اي از ايده آلش را دارد و يكي به ايده آلش نزديك مي شود.

سؤال : درمورد نيما چه نظري داريد؟



ادامه مطلب ...


یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:عاشقانه,عشقولانه, :: 18:53 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       


تورا گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب



بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب



مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا



چگونه با غرور خود مدارا می کنم هر شب



تمام سایه را می کشم در روزن مهتاب



حضورم را زچشم خلق حاشا می کنم هرشب



دلم فریاد می خواهد ولی در گوشه ای تنها



چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هرشب



کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟





که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هرشب





یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:, :: 17:52 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       


یکبار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ازش پرسید: چرا دوستم داری؟ 



واسه چی عاشقمی؟پسر گفت: دلیلشو نمی دونم..اما واقعا دوست دارم.



دختر گفت: تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری؟



چطور می تونی بگی عاشقمی؟ 



- من جدا دلیلشو نمی دونم اما می تونم بهت ثابت کنم.



- ثابت کنی؟ نه! من می خوام دلیلتو بگی...



- باشه.. باشه!!! می گم. چون تو خوشگلی ، صدات گرم .خواستنیه، 



همیشه بهم اهمیت می دی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، به خاطر لبخندت...



دختر از جوابهای او خیلی راضی و قانع شد. متاسفانه چند روز بعد اون دختر تصادف 



وحشتناکی کرد و به کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:









(عزیزم گفتم به خاطر صدای گرمت عاشقتم ، اما حالا که نمی تونی حرف بزنی، 



می تونی؟؟ نه!! پس دیگه نمی تونم عاشقت بمونم. گفتم 



به خاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هایت دوست دارم، اما حالا



که نمی تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی تونم 



دوست داشته باشم. گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم،



اما حالا نه می تونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمی تونم عاشقت باشم..



اگه عشق همیشه یه دلیل می خواد مثل همین الان ، پس دیگه برای من 



دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره...



عشق دلیل می خواد؟؟ نه! معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم...)

نویسنده کیانا



جمله های عاشقانه دکتر علی شریعتی
من تو را دوست دارم.. دیگری تو را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم..
· وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
· دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
· اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
· وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
· hگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
دکتر علی شریعتی
وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد.


تكنيك‌هايي براي انگيزه پيدا كردن
------------------------------------------------
- به خود نمره بدهيد.اگر شما ذهنتان را روي نتيجه‌‌ي مورد نظر ، متمركز كنيد، ايده‌هاي بهتر را شناسايي خواهيد كرد. يكي از معمول‌ترين و قابل دسترس‌ترين انگيزه‌ها گرفتن نمره‌ي بهتر است.
----------------------------------------------
- انگيزه‌ي خودتان را مشخص كنيد. اگر ندانيد به چه علت مي‌خواهيد چيزي بياموزيد، حواس پرتي به سراغتان خواهد آمد.
 
- هدفتان را مشخص كنيد.
----------------------------------------------
طبق گفته‌ا‌ي معروف: ذهن، هر آنچه را كه درك كند مي‌تواند به دست ‌آورد. به هر چه فكر مي‌كنيد، لازم است خود را مجهز كنيد.
 
- مثبت انديش باشيد.
 
-بعد از مشخص كردن اهداف خود، بايد اميدوار باشيد كه توانايي لازم، برای به دست آوردن آنچه را می‌خواهید دارید.
 
 - برنامه‌ريزي كنيد .
 
يادگيري فقط يك جنبه از كارهاي روزمره زندگي است. بايد ساعاتي كه امكان يادگيري وجود ندارد را شناسايي كرده، تا بتوانيد كارهاي ديگر را در آن زمان‌ها انجام داد.
 
- هر مهارتي را مي‌توان ياد گرفت.
 
به استثناي بعضي محدوديت‌هاي جسمي، هر مهارتي را كه افراد خبره آموخته‌اند، شما هم مي‌توانيد ياد بگيريد؛ فقط شايد وقت و انرژي بيشتري بايد صرف كنيد.
 
- خود را براي آموختن آماده كنيد.
 
براي يادگيري فقط مثبت انديشي كافي نيست. در زندگي امروزه با وجود موضوعات مختف، هنگام يادگيري مي‌بايست بقيه‌ي موضوعات را فراموش كرد و الا يادگيري تبديل به تجربه‌اي كسل كننده مي‌شود.
 
- مواظب وقت مطالعه‌ي خود باشيد.
 
اگر شما دوستاني داريد كه ممكن است خواسته يا نا خواسته شما را از پرداختن به مطالعه يا يادگيري باز دارند ،با به‌كار بردن ترفند و سياست (البته به طوري كه از شما نرنجند) پيشنهاد آنها را مثلا براي رفتن به سينما رد كنيد.
 
- خود را محدود كنيد.
 
گاهي آزادي و راحتي زياد باعث هرج و مرج مي‌شود. براي يادگيري بهتر مطالب، فرجه‌ي زماني مشخص كنيد. داشتن چارچوب براي انجام كارها ،باعث نتيجه‌گيري بهتر و سريعتر مي‌شود.


 
7اشتباه که شما باهوش ها انجام می دهید !

حتماً آدم‌ های بسیار باهوش و توانمندی را می‌شناسید که هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهند. آنها ساعت ‌های طولانی کار می‌کنند، به خودشان استرس وارد می‌کنند اما هیچ پیشرفت خوبی نمی‌کنند.


همه ما در طول زندگی عادت ‌های غیر مفیدی پیدا می‌کنیم که ما را از رسیدن به هدف اصلی زندگیمان دور می‌کند. و معمولاً در این دنیا که با سرعت شگرفی پیش می‌رود، حتی متوجه نمی‌شویم که همان اشتباهات را دوباره و دوباره مرتکب می‌شویم. برای اینکه زندگی متوازن و مفید داشته باشید باید طولانی مدت در کاری که راضیتان می‌کند تلاش نموده و از اشتباهاتی که در زیر عنوان می‌گردد دوری کنید.


این 8 اشتباه انسان‌های باهوش است و نشانتان می‌دهیم که چطور از این اشتباهات در امان بمانید:

1. آنها مشغول بودن را با مفید بودن اشتباه می‌گیرند.
سرعتتان را کندتر کنید و این را به یاد بیاورید: بیشتر چیزها هیچ اهمت خاصی ندارند. مشغول بودن معمولاً یک شکل تنبلی ذهنی است—تنبل فکر کردن و با تنبلی عمل کردن. بخاطر همین است که می‌گویند عاقلانه ‌تر کار کنید نه سخت‌تر.

فقط کافی است که یک نگاه به اطرافتان بیندازید. آنها که از همه مشغول‌ ترند بازده کمتری دارند.
افراد پرمشغله همیشه وقت کم می‌آورند. همیشه در تلاش برای رسیدن به سر کار، کنفرانس، میتینگ، جلسات کاری و از این قبیل هستند. معمولاً کم پیش می‌آید که وقت کافی برای خانواده و دور هم بودن داشته باشند، حتی برای خوابیدن هم وقت ندارند.

برنامه پرمشغله‌ شان باعث می‌شود احساس مهم بودن کنند اما این فقط یک توهم است.


راه‌حل : سرعتتان را کم‌تر کنید. نفس بکشید. تعهداتتان را مرور کنید. کارهای مهم را اول برنامه بیاورید. هر زمان فقط یک کار را انجام دهید. از همین حالا شروع کنید. هر دو ساعت یکبار یک وقفه کوتاه برای استراحت داشته باشید. بعد تکرار کنید.
 

2. یاد می‌گیرند یک کار را چطور انجام دهند اما هیچوقت انجامش نمی‌دهند.
متاسفانه تعداد کمی از آدم‌ها طوری زندگی می‌کنند که به آن موفقیتی که همیشه در رویاهایشان بوده دست پیدا کنند. و این یک دلیل ساده دارد :

هیچوقت وارد عمل نمی‌شوند!

علم‌آموزی به این معنا نیست که رشد می‌کنید. رشد زمانی اتفاق می‌افتد که چیزهایی که می‌دانید زندگیتان را تغییر دهند. بیشتر آدم‌ها در سردرگمی کاملند. درواقع آنها زندگی نمی‌کنند. فقط روزها را می‌گذرانند و هیچوقت کاری که لازم است را انجام نمی‌دهند—یعنی دنبال کردن آرزوهایشان.

مهم نیست که نابغه باشید یا دکترای فیزیک کوانتوم داشته باشید، اگر عمل نکنید نمی‌توانید کوچکترین تغییری در زندگیتان ایجاد کنید. بین دانستن خالی و دانستن و عمل کردن تفاوت زیادی وجود دارد. دانش و هوش بدون عمل هر دو بی‌ ارزش هستند. به همین سادگی!


راه‌حل : موفقیت در تصمیم به زندگی کردن—جذب خودتان در فرایند دنبال کردن اهدافتان— نهفته است. پس تصمیم بگیرید و وارد عمل شوید.

3. برای بررسی پیشرفتشان معیار سنجش درستی ندارند.
نمی‌توانید چیزی که به درستی آنرا نسنجیده ‌اید را کنترل کنید و چیزی که می‌سنجید آینده شما را تعیین می‌کند. اگر چیزهای درستی را بررسی نکنید نسبت به فرصت‌هایی که برایتان پدیدار می‌شود کور می‌شوید.

تصور کنید که در کار تجاری کوچکی که انجام می‌دهید، مقرر کنید که میزان مدادها و گیره های کاغذ که مصرف کردید را حساب کنید. آیا این منطقی است؟ خیر! چون مدادها و گیره‌ های کاغذ معیار خوبی از چیزهای مهم برای یک تجارت نیستند. مدادها و گیره‌های کاغذ هیچ تاثیری در درآمد، رضایت مشتری، رشد بازار و از این قبیل نیستند.

اجازه بدهید بعنوان یک مثال عینی از فروشگاه اینترنتی اسم ببریم. بیشتر صاحبین این سایتها که از آن راه زندگی خود را می‌گذرانند، تعداد مشترکین RSS خود را اولین معیار موفقیت سایتشان قلمداد کرده و به دقت آن را بررسی می‌کنند اما نمی‌دانند که تعداد مشترکین RSS یک معیار حیاتی نیست زیرا بیشتر این مشترکین درصد فعالیت بسیار پایینی در سایت میزبان و تولید کننده درآمد آن دارند.

اینکه چه چیز را بسنجید آینده شما را پیشبینی می‌کند. باید چیزهایی را بسنجید که مستقیماً به هدف اولیه شما مرتبط باشد.


راه‌حل : رویکرد مناسب این است که بفهمید هدف اصلیتان چیست و بعد چیزهایی که مستقیماً در رسیدن به آن هدف دخیل هستند را بسنجید. درمورد مثال سایت تجاری، هدف باید "اخذ درآمد از طریق سایت" باشد. و چیزهای کمی که ارزش بررسی را دارند تعداد کلیک‌هایی است که روی تبلیغات، نرخ‌های تبدیل مرتبط، نرخ‌های تبدیل محصولات داخل و فیدبک مشتری/خواننده و از این قبیل می‌باشد.

توصیه ما این است که برای تعیین هدف اصلیتان وقت بگذارید، بعد مهمترین موارد برای بررسی کردن را تعیین کرده و بعد بلافاصله شروع به بررسی کنید. به طور هفتگی اعداد را یادداشت کرده و از آن اطلاعات برای ایجاد یک نمودار روند رشد هفتگی یا ماهانه استفاده کنید تا پیشرفتتان را ارزیابی کنید. بعد عملکردهایتان را بنا به پیشرفت بیشتر توسعه دهید.
 

4. درگیر ایده آل‌سازی همه چیز می‌شوند.
خیلی از ما ایده آل‌گرا هستیم. معیارهای بالایی برای خودمان در نظر می‌گیریم و بیشترین تلاشمان را می‌کنیم. زمان و توجه زیادی را صرف کار/علاقه‌ مان می‌کنیم تا استانداردهای شخصیمان را بالا نگه داریم. عشق ما به بهترین‌ها باعث می‌شود دست به تلاش‌های بیشتر بزنیم، هیچ ‌وقت دست از کار نکشیم و هیچ وقت از پا ننشینیم. و این اختصاص دادن کامل خود به ایده آل‌ها به ما کمک می‌کند به نتیجه دلخواهمان برسیم. البته تازمانیکه این روش ما را اسیر خود نکند.

اما وقتی اسیر ایده آل‌گرایی شدیم چه اتفاقی می‌افتد؟
وقتی نتوانیم به استانداردهایی که برای خودمان تعیین کرده‌ایم برسیم، ناامید و دلسرد می‌شویم و نمی‌توانیم با چالش های جدید روبه‌رو شویم و یا حتی کاری که شروع‌ کرده‌ایم را تمام کنید. اصرار ما برای رساندن همه چیز به منتهای درجه عالی بودن باعث تاخیرهای زیاد در کارها، استرش شدید و نتیجه نامطلوب می‌شود.

ایده آل‌گراهای واقعی کارها را سخت شروع می‌کنند و برای اتمام آنها هم بسیار سختی می‌کشند.

راه‌حل : دنیای واقعی هیچ پاداشی به ایده آل‌گراها نمی‌دهد. دنیا به کسانی پاداش می‌دهد که کارها را انجام می‌دهند. و تنها راه برای انجام کارها این است که 99% مواقع ایده آل انجام ندهیم. فقط با سالها تمرین و غیرایده آل انجام دادن کارهاست که می‌توانیم به بارقه‌هایی از ایده آل دست پیدا کنیم. پس تصمیم بگیرید. وارد عمل شوید. از نتیجه کار درس بگیرید. و این روش را بارها و بارها انجام دهید. این بهترین راه برای دست یافتن به ایده آل‌هاست.

5. قبل از اینکه برای یک فرصت وارد عمل شوند صبر می‌کنند تا 100% برای آن آماده گردند.
این مورد تا حدودی به مورد بالا مرتبط است اما نکاتی دارد که باید جداگانه درمورد آن بحث شود.
یکی از مهمترین چیزهایی که می‌بینیم افراد باهوش را عقب می‌اندازد بی‌میلی خودشان برای قبول کردن فرصت‌ها فقط به این دلیل است که تصور می‌کنند برای آن آمادگی ندارند. به عبارت دیگر، تصور می‌کنند که به دانش، مهارت و تجربه بیشتری نیاز دارند تا بتوانند برای آن فرصت اقدام کنند. متاسفانه، این طرز فکر جلوی پیشرفت را می‌گیرد.

واقعیت این است که وقتی موقعیت و فرصتی پیش می‌آید هیچکس هیچوقت 100% آماده نیست. چون بیشتر فرصت‌های زندگی ما را مجبور می‌کند از نظر احساسی و عقلی رشد کنیم. این فرصت‌ها باعث می‌شود از منطقه امنمان پا را فراتر بگذاریم و این یعنی اول کار احساس راحتی چندانی نخواهیم داشت. و وقتی احساس راحتی نکنیم، احساس آمادگی هم نمی‌کنیم.


راه‌ حل : یادتان باشد که فرصت‌های استثنایی برای رشد و پیشرفت فردی بارها و بارها در طول زندگی اتفاق می‌افتد. اگر می‌خواهید در زندگیتان تغییر مثبت ایجاد کنید، باید از این موقعیت‌ها استفاده کنید، حتی اگر 100% احساس آمادگی برای آن نکنید.
 

6. خود را با انتخاب‌های زیاد اشباع می‌کنند.
اینجا در قرن 21 که اطلاعات با سرعت نور حرکت می‌کند و فرصت‌های تغییر و پبشرفت به‌نظر بی‌ انتها می‌رسد، برای انتخاب روند زندگی و کار با موقعیت‌های مختلفی روبه‌رو هستیم. اما متاسفانه، زیاد بودن گزینه‌های انتخاب معمولاً موجب بی‌تصمیمی، سردرگمی و بی‌حرکتی می‌شود.

تحقیقات مختلفی درمورد کار و بازاریابی نشان داده است که وقتی مشتری با انتخاب ‌های مختلفی از محصولات روبه‌رو باشد، خرید کمتری می‌کند. مطمئناً انتخاب از بین سه گزینه بسیار راحت‌تر از بین سیصد گزینه است. اگر تصمیم برای خرید کردن سخت باشد، بیشتر افراد خسته شده و دست از خرید می‌‌کشند.
به همین ترتیب اگر شما هم خودتان را درمعرض تعداد گزینه‌ های انتخاب زیادی قرار دهید، ذهن ناخودآگاهتان خسته می‌شود.


راه‌حل : اگر یک خط تولید را می‌فروشید، سعی کنید ساده باشد. و اگر سعی دارید درمورد چیزی در زندگیتان تصمیم بگیرید، وقتتان را صرف ارزیابی آخرین جزئیات هر انتخاب نکنید. چیزی را انتخاب کنید که فکر می‌کنید برایتان مناسب است و آن را امتحان کنید. اگر موثر نبود، چیز دیگری را انتخاب کنید و پیش بروید.

7. در زندگی خود تعادل ندارند.
اگر از آدم‌ها بخواهید آنچه که از زندگی می‌خواهند را برایتان خلاصه کنند، آن را در کلماتی مثل "عشق"، "موفقیت"، "خانواده"، "شناخت"، "آرامش"، "خوشبختی" و امثال آن خلاصه می‌کنند. اما همه اینها چیزهایی کاملاً متفاوت هستند و بیشتر آدم‌ها همه آن را در زندگیشان می‌خواهند. متاسفانه، تعداد زیادی از آدم‌ها برای رسیدن به این اهداف زندگیشان را درست متعادل نمی‌کنند.

کسی را می‌شناسم که سال گذشته یکصد میلیون تومان از تجارت خود درآمد کسب کرد اما وقتی با من درد و دل می‌کرد می‌گفت که افسرده است. وقتی از او دلیلش را پرسیدم گفت چون تنها و خسته است و وقت کافی برای خودش اختصاص نداده است.

یک نفر دیگر را هم می‌شناسم که همیشه و تقریباً همه روز را در ساحل مشغول موج ‌سواری است. او از آندسته آدم‌های مثبت‌اندیش بسیار شاد است که همیشه نیشش تا بناگوشش باز است. اما در یک وَن می‌خوابد و واقعاً محتاج نان شبش است. نمی‌توانم با اینکه این مرد همیشه شاد به نظر می‌رسد داستان زندگیش را یک زندگی موفق بدانم.

اینها دو سبک ‌زندگی تقریباً نامتعادل هستند. میلیون‌ها زندگی دیگر هم مثل اینها وجود دارد.

راه‌حل : وقتی زندگی کاریتان (یا زندگی اجتماعیتان، خانوادگیتان و از این قبیل) پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد، خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم می‌خورد. بااینکه انگیزه اهمیت زیادی دارد اما اگر می‌خواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بُعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بُعد زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت.



تاثیرگذارترین فرد در تاریخ بشریت

توی تاریخ بشریت تا به امروز، چه افرادی بیشترین تاثیر رو گذاشتن؟ یعنی چه کسایی در دنیایی که ما امروز می شناسیم و توش زندگی می کنیم بیشترین نقش رو بازی کردن؟ آیا افرادی بودن که اختراع های بزرگی انجام دادن؟ آیا افرادی بودن که رهبرهای سیاسی اجتماعی بی نظیری بودن؟ آیا افرادی بودن که نظریه ها و فلسفه های مهمی رو به دنیا ارائه دادن؟ اگر بخوایم مهم ترین و تاثیرگذار ترین افراد در تاریخ زندگی انسان رو دسته بندی کنیم، چه کسایی توی لیست قرار می گیرن...؟

 


 

چند شب پیش داشتیم با بچه ها توی مترو به سمت خونه می اومدیم. قبل از این که سوار مترو شیم یکی از بچه ها گفت: بریم به این کتاب فروشی ایستگاه یه سری بزنیم. حدودا ساعت 11 و ربع شب بود (مترو هنگ کنگ ساعت 12 الا 12 نیم شب تعطیل می شه) و ما با بعد از این که کمی به دوستمون غر زدیم که "بابا الان چه وقت کتاب خریدنه" و "نکنه آخرین مترو رو از دست بدیم" رفتیم به کتاب فروشی سر بزنیم.

{درون پرانتز، کتاب فروشیش "relay" بود. همونی که توی همه ی ایستگاه های فراسنه بود. کلی خاطره تو ذهنم زنده شد وقتی سردر کتاب فروشی رو دیدم. نمی دونستم که relay توی هنگ کنگ هم شعبه داره}

به کتاب فروشی که رسیدیم، سریع یه کتاب چشمم رو گرفت. عنوانش این بود: "100 تاثیرگذار ترین افراد در تاریخ". رفتم سراغش و با کنجکاوی بازش کردم. می خواستم ببینم نویسنده چه افرادی رو به عنوان تاثیر گذارترین فردهای تاریخ شناسایی کرده. بچه ها هم دورم جمع شدن و اون ها هم با کنجکاوی می خواستن ببینن که لیست به چه ترتیب تنظیم شده و "تاثیرگذارترین فرد در تاریخ" چه کسی هست!

حالا برای این که خوننده های وبلاگ رو کمی مشتاق به خوندن ادامه ی مطلب کنم، قبل از این که برم سراغ لیست رده بندی، یه مختصر در مورد نویسنده ی کتاب توضیح می دم. آخه وقتی کتاب رو برداشتم و نگاه کردم، یه سوال بزرگ توی ذهنم این بود که چه کسی این کتاب رو نوشته. چون اگر کسی کتاب رو کسی بنویسه که گرایش های خاصی داشته باشه، و یا سواد زیادی نداشته باشه، رده بندی هم بی خود می شه.

نویسنده ی کتاب: مایکل اچ هارت. فیزیک دان، ریاضی دان (دانشگاه کورنل)، دکترای اخترفیزیک (دانشگاه پریستون)، حقوق دان، کارشناس علوم کامپیوتر، یهودی معتقد، آمریکایی. خلاصه نویسنده آدمی هست که می دونه چی به چیه و همین طوری از تو خیابون بلند نشده بیاد یه کتاب بنویسه الکی. البته نویسنده هر کسی که باشه نمی شه این طور دسته بندی ها رو مطلق دونست. بیشتر می شه گفت که نظر شخصی یک نویسنده ی آگاه هست. حالا امکان داره افراد زیادی باشن که باهاش موافق یا مخالف باشن. من که شخصا وقتی لیست رو نگاه کردم بعضی جاها باهاش موافق نبودم، ولی به طور کلی برام ترتیب لیستش جالب بود.

این کتاب که در سال 1978 نوشته شده و در سال 1992 بازنویسی شده، تا به حال بیش از 500 هزار جلد در سرتاسر دنیا فروش داشته و به 15 زبان هم ترجمه شده.

عکسی از جلد کتاب:

فکر می کنم دیگه مقدمه بس باشه و به اندازه ی کافی کنجکاو کرده باشمتون! حالا اگر موافق باشین، 10 نفر اول لیست رو با توضیحاتی جلوی اسم هر کس براتون می نویسم (یادآوری می کنم که عنوان "موثرترین" به معنای "بهترین" نیست. یعنی این دسته بندی به تاثیر افراد در تاریخ بشریت کار داره، نه به چیز دیگه ای):

 


 

رتبه دهم - البرت انیشتن

آلبرت اینشتین (۱۸۷۹ - ۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری زادهٔ آلمان بود . او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و بویژه برای هم‌ارزی جرم و انرژی (E=mc۲) شهرت دارد. علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت. اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد . او به دلیل تأثیرات چشمگیرش ، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانانی شناخته می‌شود که به این جهان پا گذاشته‌اند. در فرهنگ عامه، نام «اینشتین» مترادف هوش زیاد و نابغه شده‌است.

رتبه نهم - کریستوفر کلمبوس

 

کریستوف کلمب (۱۴۵۱ -۱۵۰۶) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قارهٔ آمریکا را کشف کرد. او که از طرف پادشاهی کاستیل (بخشی از اسپانیا) مأموریت داشت تا راهی از سمت غرب به سوی هندوستان بیابد، در سال ۱۴۹۲ میلادی با سه کشتی از عرض اقیانوس اطلس گذشت اما به جای آسیا به آمریکا رسید. کلمب هرگز ندانست که قاره‌ای ناشناخته را کشف کرده است. وی از چهره‌های بحث برانگیز تاریخ است. برخی – از جمله اکثر سرخپوستان آمریکا – او را مسئول مستقیم یا غیرمستقیم کشتار دهها (اگر نه صدها) میلیون نفر از مردم بومی و عامل استثمار آمریکا از سوی اروپا می‌دانند؛ در حالیکه دیگران وی را به خاطر نقش مؤثری که در گسترش فرهنگ و تمدن غرب ایفا کرد می‌ستایند.

 

رتبه هشتم - یوهانس گوتنبرگ

 

یوهانس گوتنبرگ، (حدود ۱۳۹۸ - ۱۴۶۸) زرگر آلمانی و اولین مخترع ماشین چاپ و گسترنده ی صنعت آن در اروپا بود. البته این صنعت ۴۰۰ سال قبل از وی توسط یک بازرگان چینی به نام بی شنگ استفاده می‌شد ولی این گوتنبرگ بود که صنعت چاپ را به دنیای غرب عرضه کرد. صنعت چاپ مکانیکی یکی از مهم ترین عوامل گسترش علم و فن آوری و اطلاعات در دنیا است که سرعت گسترش علم در دنیای غرب را به صورت غیر قابل مقایسه ای افزایش داد.

 

رتبه هفتم -  تسای لون

تسای لون یا سای لون (چینی ساده: 蔡伦 ، انگلیسی Cia Lun) (حدود 50 - 121) مخترع چینی کاغذ و از خواجگان دربار امپراتوری هان شرقی بود. هرچند انواع بدوی کاغذ پیش از تسای لون نیز در چین تولید می‌شد ولی او با ابداع شیوه‌ای نوین و افزودن موادی جدید به ترکیبات مورد نیاز آن، اولین کاغذ با الیاف گیاهی به شکل آنچه که امروزه وجود دارد را تولید نمود. آیا واقعا دنیای بدون کاغذ قابل تصور است؟

رتبه ششم - پولس

پولس (بولوس - St. Paul) از رسولان و مبلغان مسیحیت و بنیانگذار الهیات و خداشناسی این آئین بود؛ برخلاف حواریون، پولس هرگز با عیسی دیدار مستقیم نداشته است؛ با این حال این پولس بود که مسیحیت را از یهودیت جدا ساخت، همچون دینی جداگانه. در کتاب اعمال رسولان، پولس پیشوای نصاری و حواریون پیشوای مسیحیان خوانده شده اند. در واقع حضرت مسیح آیین مسیحیت را ایجاد کرد، ولی این پولس بود که آیین را گسترش داده و از سرزمین فلسطین به مناطق دیگر دنیا رساند.

رتبه پنجم - کنفسیوس

کنفسیوس حکیم (550 ق.م - 479ق.م) حکیم و آموزگار باستانی چینی است. در چین باستان آموزش در انحصار طبقه اشراف بود، اما کنفوسیوس نظام انحصاری آموزش اشراف را در هم شکست. وی شاگردانی از طبقات مختلف را پذیرفت و گفتنی است حدود سه هزار نفر شاگرد وی بودند. آموزش های کنفوسیوس نه تنها در چین بلکه در برخی از کشورهای آسیای دور تاثیرات عمیقی دارد. عقاید کنفوسیوس در عصر فئودالی -بیش از دو هزار سال- همواره بر منطقه حکمفرما بود و امروزه هم در عقاید مردم مشرق زمین نمود دارد. کتاب مقدس موسوم به "سخنان" که حاوی افکار، سخنان ومطالب درباره کردار کنفوسیوس است به زمینه های مختلف مانند تحصیل، موسیقی، گردشگری و دوستی مربوط است.

رتبه چهارم - سیذارتا گوتاما بودا

در افاسنه های بودایی، سیدارتا (واژه سیدارتا بمعنی کمالجو است) شاهزاده‌ای بود که در تاریخی مابین 6 الا 4 قرن قبل از میلاد مسیح در نپال امروزی می‌زیست. پدر سیدارتا که پادشاهی متمول بود ولی را در ناز و نعمت پروراند و در کاخ‌هایی محفوظ قرار داد تا سیدارتا با رنج‌ها و کاستی‌های زندگی آشنایی نیابد. با این حال سیدارتای کمال‌جو به دنبال حقیقت جهان از کاخ‌ها گریخت. وی پس از شش سال آزمودن و پویش در زیر درختی به درون پویی (مراقبه و مکاشفه) نشست و به دریافت رموز و بیداری کامل رسید و بودا گشت. واژه بودا به معنای بیدار شده یا به عبارتی به روشنی رسیده‌است. وی بنانهنده ی مذهب و تفکر بودایی است که امروزه چند صد میلیون پیرو دارد.

رتبه سوم - عیسی مسیح

حضرت عیسی مسیح یا عیسی ناصری شخصیت مرکزی مسیحیت بزرگترین دین دنیاست. در باور مسیحیان عیسی تجسم خدا در جسم انسانی و آغازگر جریان مسیحیت می‌باشد و مسلمانان به عیسی به عنوان یک پیامبر باور دارند؛ نگاه مسیحیت به عیسی بر پایه اعتقاد به الوهیت عیسی، مسیح بودن او همان گونه که در عهد عتیق پیشگویی شده‌است و زنده شدن او پس از مصلوب شدنش می‌باشد. اکثر مسیحیان غالباً عیسی را پسر خدا می‌دانند (که معمولاً اینطور تعبیر می‌شود که او خدای پسر، رکن دوم تثلیث است) که برای رستگاری و آشتی با خدا به روی زمین آمد. آنان همچنین به تولد معجزه‌وار عیسی از یک باکره، انجام معجزات، به صلیب کشیده شدن ولی، عروج به آسمان، و بازگشت مجدد او در آینده باور دارند.

رتبه دوم - آیزاک نیوتن

 

(اسحاق) نیوتن (۱۶۴۳ – ۱۷۲۷) فیزیک‌دان، ریاضی‌دان، فیلسوف و عضو پارلمان انگلستان بوده‌ است. وی در سال ۱۶۸۷ میلادی شاهکار خود «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» را به نگارش درآورد. در این کتاب او مفهوم گرانش عمومی را مطرح ساخت و با تشریح قوانین حرکت اجسام، علم مکانیک کلاسیک را پایه گذاشت. از دیگر کارهای مهم او بنیان‌گذاری حساب دیفرانسیل و انتگرال است. همچنین او نخستین کسی است که قواعد طبیعی حاکم بر گردشهای زمینی و آسمانی را کشف کرد. وی همچنین توانست برای اثبات قوانین حرکت سیارات کپلر برهان‎های ریاضی بیابد. افزون بر اینها، نیوتن پس از آزمایش‎های دقیق دریافت که نور سفید ترکیبی از تمام رنگ‌های موجود در رنگین‌کمان است. او فرضیه موجی هویگنس را درباره ی نور رد کرد. از دیدگاه نیوتن نور جریانی از ذرات است که از چشمه نور به بیرون فرستاده می‌شوند.

 

رتبه اول - محمد مصطفی

ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (‎۵۷۰ - ۶۳۲) بنیان‌گذار و پیامبر دین اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین و یکی از پیامبران در سلسلهٔ پیامبران خداست. مسلمانان محمد را تحویل‌دهندهٔ کتاب آسمانی قرآن و بازگردانندهٔ آیین اصلی و تحریف‌نشدهٔ یکتاپرستی (یا همان دین آدم، ابراهیم، موسی، نوح، عیسی و سایر پیامبران پذیرفته‌شده در اسلام) می‌دانند. او هم‌چنین به‌عنوان یک سیاست‌مدار، رئیس دولت، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانون‌گذار، اصلاح‌طلب، فرماندهٔ جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب دیگر مأمور تعلیم فرمان‌های الهی به‌شمار می‌رود. آیین اسلام که توسط وی به دنیا ارائه شد، در شکل گیری زندگانی میلیاردها نفر در طول تاریخ نقش داشته است.

به راستی دنیای امروز بدون تعلیمات و تاثیرات عمیقی که دین محمد در سرتاسر جهان در پی داشته است، بسیار متفاوت می بود. وی، تاثیرگذارترین فرد در تاریخ بشریت است.



 

احمد شاملو sms-jok.royablog.ir

در نگاه‌ ات همه‌ی مهربانی‌هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد.

و در سکوت‌ات همه‌ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می‌کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود
و انسان با نخستین درد.

در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد-
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.



ادامه مطلب ...


محمدعلی شاکری یکتا 

نگاهی بر بلندای شعری کوتاه از احمد شاملو

در مجموعه‌ی کم حجم "شکفتن در مه"، قطعاتی از سروده‌های شاملو را می‌خوانیم که از ماندگارترین شعرهای معاصر به شمار می‌آیند. شاید بهترین توصیفی که از این شعرها می‌توان داد این است که بگوییم "شکفتن در مه" چند قطعه از حافظانه‌ترین کارهای شاعر بزرگ معاصر را فراروی ما می‌گشاید.

اگر قصیده‌ی نخست کتاب را از آن حذف کنیم، هارمونی یکنواختی که در هفت قطعه‌ی اصلی کتاب حس می‌شود، چون شعری بلند، احساس و اندیشه‌ی پیچیده‌ای را در خود نهفته است.

در میان این سروده‌ها "فصل دیگر" فضایی مه آلود دارد. انگار از کوچه باغی خیال انگیز می‌گذری. تمام بستر شعر، بیان حضور در حوزه‌ی تداعی معانی است. مکاشفه‌ای است از درون. ویژگی برجسته‌ی تخیل است که ضربه‌ی اصلی را در نخستین جملات براحساس خواننده وارد می‌کند:

بی آن که دیده بیند

                      در باغ

احساس می‌توان کرد...

 

مهم نیست باغ چه فصلی را می‌گذراند. کلیت  زندگی در حجمی از خاک و گیاه ما را در خود می‌پیچاند. این کلیت در "برگ" متجلی می‌شود. یعنی نمادی از زنجیره‌های حیات، تبلور "کلروفیل"، با رگبرگ‌هایی که سبزی جان را از آوند پیوسته به ریشه‌ها می‌گیرد:

...در طرح پیچ پیچ مخالف‌سرای باد

یأس موقرانه‌ی برگی که

                                  بی‌شتاب

 بر خاک می‌نشیند.

 

پارادوکسی که در این کلمات تعجب ما را برمی‌انگیزد، حضور موسیقی باد است. باد "مخالف سرا" که یادآور ترکیب کلاسیک "باد موافق "است، اما سرشتی پاییزی دارد. قاعده و قانون "باد" حرکت است و به طبع، برگ نمی‌تواند موقرانه بر خاک فرو افتد. ما این را در بطن شعر حس می‌کنیم. پارادوکس از همین جا آغاز می‌شود. برگ در موسیقی باد- که ساز مخالف می‌زند- در نمی‌پیچد؛ آرام بر خاک می‌نشیند. طبق قانون آیرودینامیک.

نگاه شاعر از پس پنجره‌ای که فاصله‌ی او را با درون برگ؛ در تأمل و مداقه‌ای شاعرانه برمی‌دارد، آشوبی دیگر را هشدار می‌دهد. رابطه‌ی معنایی و درونی "طرح پیچ پیچ مخالف‌سرای باد" با "آشوب شبنم":

بر شیشه‌های پنجره

                         آشوب شبنم است.

ره بر نگاه نیست

تا با درون درآیی و در خویش بنگری.

 

پیداست، این مکاشفه باید ژرف‌تر از دیدن و وادیدن یک چشم انداز خزانی باشد. خطایی در کار نیست. ادراک فرازبانی شاعر است که می‌خواهد حافظانه بسراید:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموش ‌ام و او در فغان و در غوغاست

 

این شیدایی درونی در بطن شعر "فصل دیگر"، زمانی به سوگ‌سروده بدل می‌شود که "آفتاب و آتش" آن گرمای درون را در "رویای اخگری" ناچیز نمی‌نماید. در بند دوم، یکسره روح ناآرام از دغدغه‌ی حرکت به خاک سرد و سکون پرابهام  آن معطوف می‌شود. شاعر نیازی نمی‌بیند خود را در گولواره‌هایی بپیچد که جای تردید و یقین را عوض می‌کند. هرچه هست، قطعیت یک واقعیت است. همان که در کلمات نخست شعر، ما را به تأمل در متن زندگی ترغیب می‌کند:

با آفتاب وآتش

                  دیگر

گرمی و نور نیست

تا هیمه خاک سرد بکاوی

                               در  

                                    رویای اخگری

 

"هیمه خاک سرد" همان خاکستر است. بازمانده ای از مرگ مطلق گیاه.

اما این حافظانه‌ی شاملو، تا اینجا از واژگانی سرشار است: آفتاب/ آتش /گرمی / نور/.. برخلاف حافظ که "آتش " را تفسیر موبدانه‌ی حیات می‌داند، شاملو خود را مأیوس از این گرما، حتی به "رویای اخگری " نیز دل‌خوش نمی‌کند. اینکه  دریابیم حق در پس چه آفاقی فروخفته است، باید به دیده‌ای دیگر نگریست:

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

 

آتش نهفته در حافظ، عشقی است که پیکره‌ی تنومند شعر او را رقم می‌زند، اما آیا شاعر امروز می‌تواند خود را پشت واقعیت پنهان کند؟ عصاره‌ی شعر دو شاعر، نمایانگر زمانه‌ای است که اگرچه در آفاقی متفاوت گذشته‌اند، اما سرشتی یگانه را رقم می‌زنند:

این فصل دیگری‌ست

                         که سرمایش

                                         از درون

درک صریح زیبایی را

                           پیچیده می‌کند.

 

حافظ می گوید:

چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب

که رفت عمر و هنوزم دماغ پر زهواست

 

"درک صریح زیبایی" به مفهوم پیچیدگی ذهن است. "دماغ پر زهوا"یی است که سرخوشی روح را در ادراک شاعرانه از سرمایی زاییده‌ی " فصلی دیگر" زنده‌تر وسرشارتر می‌کند:

یادش به خیر پاییز

                        با آن

توفان رنگ و رنگ

                        که برپا

در دیده می‌کند!

 



چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:جملات بزرگان و حکیمان, :: 12:17 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

جملات بزرگان و حکیمان1

سخن بزرگان - سخنان بزرگان - سخنان پند آموز - سخنان حکیمانه - پند بزرگان - سخنان حکیمانه - پند های بزرگان - سخنان مشاهیر - پند - پند حکیمانه - نصایح بزرگان - سخنان پند - سخنان حکمت آموز - سخن حکیمانه - مجموعه سخنان بزرگان - سخنان بزرگان جهان - حکیمانه - فردوسی آموز - سخنان کوتاه از مردان بزرگ - پند اندرز حکیمانه - پند های فلسفه شرق - سخنان بزرگان درباره عشق - سخن بزرگان - سخنان پند آموز و حکمت آموز - مجموعه سخنان پند آمیز - موفقیت ازدیدگاه بزرگان - سخنان اندیشمندان - بزرگان و سخنان - سخنان کوتاه زیبا

 


جک لندن: هیچ می دانی فرصتی که از آن بهره نمی گیری، آرزوی دیگران است؟!

 

 


جان دیوی: زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یاد گرفتن کن.

 


جرج الیوت : برای ارواح بشری چه چیزی بالاتر از این است که در هر رنج و محنتی غمخوار یکدیگر و در هر شادی شریک خنده های هم و در خلوت خاطرات یکدیگر تنها تصاویر ماندگار و ابدی وجود هم باشند.

 


ارد بزرگ : اگر می خواهی کسی را بزرگ کنی ، پیوسته از او به دشمنی یاد کن .

 


توماس جفرسون : صداقت نخستين بخش كتاب عشق است

 


جیم کتکارت : شما تبدیل به همانی می شوید که تجسم می کنید



چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:ارد بزگ,کنفسیوس,وین دایر, :: 12:15 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

ارد بزرگ : برای پویایی و پیشرفت ، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می شود.
کنفوسیوس : آموختن و بکار بستن خوشنودی خاطر می آورد .
وین دایر : سعی کن در برخورد با دیگران آنها را همچون معلمی بپنداری .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : مرد دلیر بهنگام ستیز و نبرد ، همراهانش را نمی شمارد .
کنفوسیوس : مرد صاحب فکر اول به تحقیق می پردازد اگر نتیجه گرفت راه درست آسان است .
وین دایر : افراد کارآمد می گویند ((همین که هستم خوب است ، اما می توانم بهتر از این باشم ))
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آدم های بزرگ به خوشی های کوتاه هنگام تن نمی دهند .
کنفوسیوس : کمتر می شود که حرف و روی موافق با نیت پاک قرین باشد .
وین دایر : تفکر سالم عادت است . درست مثل تفکر روان رنجورانه که آن هم عادت است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آدمهای پاک نهاد درهای وجودشان را پس از ناسپاسی می بندند نه پیش از آن .
کنفوسیوس : من هر روز از سه جهت در خود می نگرم اول آنکه آیا در رفتار با دیگران از حکم وجدان سر نمی تابم ؟ دوم آنکه آیا با دوستان از راه صدق و صفا بیرون نمی روم ؟ سوم آنکه در هدایت دیگران آیا خود بخلاف آنچه تعلیم میدهم عمل نمی کنم ؟.
وین دایر : اگر انتظار داشته باشی که ناراحت شوی ، به ندرت خود را دلسرد خواهی کرد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : زیبارویی که می داند ، زیبای ماندنی نیست ، پرستیدنی است .
کنفوسیوس : مرد بزرگ اگر وقار و خویشتن داری را فرو بگذارد احترام و خرد خویش را از دست می دهد .
وین دایر : جسم مانند شفا دهنده بزرگی است . این موجود کامل و شکوهمند در بسیاری موارد می تواند خود را هم شفا دهد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آرمان و انگیزه هویدا ، ویژگی آدم کار آمد است .
کنفوسیوس : راستی و درستکاری را برترین جا بگذار .
وین دایر : خوشبختی و موفقیت ، اموری درونی هستند که ما آنها را به قلمروی تعهدات زندگی آورده ایم ، نه چیزی که از بیرون آورده باشیم .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس .
کنفوسیوس : اگر براه خطا رفتی از برگشتن مترس .
وین دایر : عشق و پذیرش بی قید و شرط خود را نثار دیگران کنید و ببینید چه می شود .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : نگاه آدمهای کوچک ، چه زود پر می شود و لبریز .
کنفوسیوس : پسر یکه سه سال بجای پای پدر قدم بگذارد حق گزار و وظیفه شناس است .
وین دایر : آزادترین انسانهای روی زمین کسانی اند ، که از آرامش درونی بر خوردارند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : ارزش پیمان شکن ، باندازه کفن هم نیست .
کنفوسیوس : طبیعی رفتار کردن بهترین شیوه آداب دانی است .
وین دایر : نبخشیدن ، شکست در ادراک کارکرد جهان و سازگاری تو با کل آن است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : بداندیش همیشه ، کارش گره می خورد .
کنفوسیوس : نادار باش و خرسند . دارا باش فروتن
وین دایر : انجام کاری که دوست داری بنیان فراوانی در زندگی است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : تن پوشی زیباتر از سرشت و گفتار نیکو سراغ ندارم .
کنفوسیوس : مرد بزرگ از پرخوری پرهیز می کند .
وین دایر : هر چیزی که اتفاق می افتد باید حادث شود .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : غروب جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است .
کنفوسیوس : از اینکه تو را نمی شناسند غم مخور . به این بیندیش که چرا تو مردم را نمی شناسی .
وین دایر : یکی از بهترین کارها برای رها شدن از وابستگی ها ، این است که به انبار یا کمدهای تان بروید و همه چیزهایی را که استفاده نمی کنید به دیگری بدهید بگذارید بچه ها هم در این کار مشارکت کنند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد .
کنفوسیوس : تنها به قانون حکومت کردن و قانون را به کیفر مجرا داشتن مردم را حیله و بیننگی آموختن است .
وین دایر : تلاش نکن تا چیزی را بخواهی ، فقط لازم است راضی و پذیرا باشیی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری .
کنفوسیوس : به قضاون عمل بس نکن . ببین انگیزه عمل چه بود تا هر کس چنانکه هست خود را بتو بنماید .
وین دایر : تصور ذهنی ، یکی از نیرومند ترین و موثرترین راهکارها برای تحقق هر چیزی است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در نهایت پیکرت از پای در خواهد آمد .
کنفوسیوس : دانش کهن را بیاموز و دانش نو فراگیر تا شایسته آموزگاری باشی .
وین دایر : رنج از خواسته ها سرچشمه می گیرد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : شهامت گله ، ناشی از چوپان بیدار است .
کنفوسیوس : مرد بزرگ یکطرفه قضاوت نمی کند .
وین دایر : وقتی آرامش درونی داشته باشی و واقعا درباره خودت مثبت بیندیشی ، غیر ممکن است که دیگری بتواند چیزی را به تو تحمیل کند یا فریبت دهد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .
کنفوسیوس : دانش بی اندیشه دام است و اندیشه بی دانش بلا .
وین دایر : همه روز ما ، با اندیشه ما شکل می یابد نکته این است : " به چه فکر می اندیشی ؟ "
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
کنفوسیوس : اگر میدانی پایداری کن و اگر نمی دانی بگو نمی دانم . نشان دانش این است .
وین دایر : تو مجبور نیستی مورد ترحم کسی باشی که می خواهد تو را آزار دهد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .
کنفوسیوس : در آنچه مشکوک است ساکت باش و از باقی با احتیاط سخن برآن تا کمتر خطا کنی .
وین دایر : تصمیم بگیر که عاشق زیباترین ، جالب ترین و با ارزش ترین فردی که می شناسی شوی ... یعنی خودت !
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : سرآمد دشواری و سختی دانایست و دانا چشم خویش را بر بسیاری از زیبایی های زود گذر گیتی خواهد بست .
کنفوسیوس : پیشوا باید آنرا که شایستگی دارد بالا ببرد و آنرا که ندارد بپروراند تا همه به پیشوایی او سر فرو بیاورند .
وین دایر : باور ما درباره خودمان مهم ترین عامل تعیین کننده میزان موفقیت و خوشبختی در زندگی است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : چه نشانی از بد اندیش بجاست ؟ هیچ .
کنفوسیوس : آنکه بر پیمان خویش پای بند نیست به چکار می خورد همچنانکه ارابه بی اسب ، براه نمی مرود .
وین دایر : وقتی باور داشته باشی که در زندگی رسالتی والا و سترگ داری ، خود را موجودی الهی خواهی دانست .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید با یادشان اندیشه هواخواهان خویش را گرما دهند .
کنفوسیوس : اندیشه درست را دانستن و بکار نبستن از ناجوانمردی است .
وین دایر : از دخالت در کار دیگران دست بردار ، خودت را اصلاح کن و در کار دیگران دخالت نکن .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد .
کنفوسیوس : مرد بزرگ ستیزه نمی جوید و اگر در تیراندازی شرکت کرد و برنده شد جام افتخار را بحریف مقلوب عرضه می دارد .
وین دایر : اگر می بینی با تو بد رفتاری می شود ، حتما خودت پیام با من بد رفتاری کن را ارسال کرده ای .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : تبار بی ریش سفید ، همچون خانه بی سقف است .
کنفوسیوس : آنکه بدرگاه خدا تقصیر کرده بکه پناه خواهد برد !
وین دایر : خود باوری از درون می جوشد نه از تاییدات و آنچه گرد آورده ای .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : این دیدگاه اشتباست که بپنداریم مرد توانا ، فرزندی همچون خود خواهد داشت .
کنفوسیوس : حسن معاشرت است که همسایگی را شیرین می کند .
وین دایر : خطر کردن ، تنها راه جستن از خطر است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی .
کنفوسیوس : آنکه همنوع خود را دوست دارد همواره این حس را در خود تقویت می کند و آنکه بدخواه همنوع خویش است پیوسته این آتش را در دل می فروزد.
وین دایر : در هر رابطه ای که دونفر با هم یکی شوند در نهایت دو نیمه انسان خواهد ماند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : ستایش ، هنگام نو رُستن را .
کنفوسیوس : آیا کسی را دیده ای که یک روز تمام فکر و خیال خود را صرف تقوا کند البته چنین کسانی هستند اما من ندیده ام .
وین دایر : وقتی با خویش در آشتی باشی و خودت را دوست بداری ، ممکن نیست ، کارهای خود ویرانگرانه انجام دهی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : نامداری بی نیک نامی ، به پشیزی نمی ارزد .
کنفوسیوس : اگر صبح راه درست را یافته باشیم شب برای مردن مهیا خواهیم بود .
وین دایر : در برابر هر اندیشه خوف انگیز صبور و دلدار باش .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : سرایش یک بیت درست از زندگی ، نیاز به سفری ، هفتاد ساله دارد .
کنفوسیوس : دانش آموزی که به آموختن می پردازد اگر از لباس ژنده و خوراک ناچیز خود گلایه مند باشد ارزش گفتگو ندارد.
وین دایر : به تو اطمینان می دهم زمانی که از رویدادهای ناخوشایند عبرت گرفتی دیگر آن رویداد ها برای تو رخ نخواهد داد.
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد .
کنفوسیوس : در این غم نباشید که چرا بفلان مقام نرسیده اید . در این فکر باشید که آیا لیاقت آن مقام را دارید . از این غم نخورید که چرا مشهور نیستید بلکه بکوشید تا شایسته شهرت بشوید .
وین دایر : همه چیزهای زندگی ، برای خدمت به تو هستند ، نه آن که تو در خدمت آنها باشی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : راهی جز نرمش و بازی با هستی نیست .
کنفوسیوس : مرد بزرگ بفکر صفات خویش است و مرد پست بفکر جاه خود ، اولی از اشتباه و خطای خویش می ترسد و دومی از بی مهری دیگران .
وین دایر : تنها محدودیت و مرز ما جسم ماست . فکر را هیچ حدی نیست .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : برای آنکه به فرودستی گرفتار نشویی ، دست گیر آدمیان شو .
کنفوسیوس : مرد بزرگ در جستجوی حق است و مرد پست بدنبال منفعت .
وین دایر : عشق بخشایش است ...و عشق برای بخشیدن است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است .
کنفوسیوس : وقتی به شخص شایسته بر می خورید سعی کنید خود را به مرتبه او برسانید . وقتی به آدم بی ارزش روبرو می شوید در صفات خود دقت کنید .
وین دایر : همیشه نمی توانی مهار آنچه در بیرون می گذرد در دست گیری ، اما همیشه می توانی مهار آنچه را در درونت می گذرد در اختیار داشته باشی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : روان مردگان و زندگان در یک ظرف در حال چرخش اند .
کنفوسیوس : مردان در قدیم مهر خاموشی به لب می زدند که مبادا کردارشان بخوبی گفتارشان نباشد .
وین دایر : اگر به خودت باور و اعتماد نداری ، هرکاری دلت می خواهد بکن تا احساس بهتری درباره خودت پیدا کنی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : سفر ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا .
کنفوسیوس : مرد بزرگ دیر وعده می دهد و زود انجام می دهد .
وین دایر : فکر روشی است که در آن هر چیزی ممکن است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : نکات سخت هم اساسی ساده دارند .
کنفوسیوس : پرهیزگاری در گوشه گیری نیست . در کشاکش گفتگو و رایزنی با همسایگان است .
وین دایر : تنها تفاوت میان گل و علف داوری ماست .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش .
کنفوسیوس : فضولی در هنگام کار ، بیکاری می آورد و در دوستی بیزاری و تنهایی .
وین دایر : هر چه بیشتر مردم و دیگر چیزها را رها کنی ، موانع و مشکلات کم تری در سفر زندگی ، پیش رو خواهی داشت .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است .
کنفوسیوس : چوب پوسیده را نمی توان منبت کرد .
وین دایر : متضاد شجاعت ، ترس زیاد نیست ، چرا که هر دو از یک جنس اند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آدم خردمند ، تار و پودهای اصلی زندگی را می یابد .
کنفوسیوس : زبان آوری و چرب زبانی شخص را منفور می سازد .
وین دایر : روشن بینان ! از هر درگیری و تقابلی پرهیز می کنند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آنگاه که نمی دانم چه می گویم ، جز راستی چیزی بر زبانم جاری نیست .
کنفوسیوس : اول باری که بر می خورم بهر چه که به گوید گوش می دهم و او را قابل اعتماد می دانم بعدا به حرفش گوش می دهم اما مواظب رفتارش خواهم بود .
وین دایر : عواطف تو نباید ایستا باشد ، نباید تدافعی باشد ، نباید مانعی باشد برای آن چیزی که می توانی باشی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : اسنخوان بندی فریاد ، پاسخ هزاران ستم بی صداست .
کنفوسیوس : من آدم محکم و پا برجا ندیده ام .
وین دایر : کارآ ترین سلاح برای نابودی رفتارهای روان رنجورانه از زندگی ، اراده فردی است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است .
کنفوسیوس : این چهار صفت از بزرگان است . فروتنی ، ادب ، مهربانی و عدالت.
وین دایر : هر تجربه زندگی ضرورتی قطعی داشته است ، تا تو را به مرتبه بعدی و بعدی و تا لحظه حال برساند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار .
کنفوسیوس : با گله های کهنه که از خاطر می بریم بار کینه ها را نیز از دل فرو می ریزیم .
وین دایر : آنانی که بیش از همه تو را ناراحت و رنجیده می کنند ، کسانی هستند که کمبود یا نیازی را در وجودت تداعی می کنند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : دودمان بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی گردانده می شود .
کنفوسیوس : هنوز کسی را ندیده ام که خطای خود را بشناسد و راستی خود را محکوم بداند .
وین دایر : تو در پیوند با تمام انسانهایی ، رقابتی میان بهتر یا بدتر بودن از دیگران در کار نیست .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم .
کنفوسیوس : مرد بزرگ به نیازمندان کمک می کند نه بدارندگان تا بدارائی خود بیافزایند .
وین دایر : حق من برای داشتن بینی سالم ، در برابر حق تو برای کوبیدن مشتی به سوی من قرار می گیرد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آنکه به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است .
کنفوسیوس : کیست که همه عمر از راه تقوا بیرون نرود .
وین دایر : وقتی در آینه می نگری و اویی را که همه جا با خود می بری دوست نمی داری ، مخرب ترین کار ممکن را می کنی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : پیامد دانایی ، پذیرفتن بار ساماندهی دیگران است .
کنفوسیوس : سادگی از دهاتیان است و ظرافت از شهریان . مرد کامل ظرافت و سادگی را باهم دارا است.
وین دایر : زندگی به شیوه ای سست و بی رمق ، به هیچ روی پذیرفتنی نیست . همه دلایل تو برای بیحالی و ناتوانی فقط بهانه هایی است که خود به وجود آورده ای .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است .
کنفوسیوس : آنکه راستی را دوست می دارد بهتر از آن است که می داند راستی چیست
وین دایر : هر مانع و مشکلی که در این جهان پدید آید فرصتی برای رشد و تفکری دیگر...یا بهانه هایی برای باور ناکامی است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : میهمانی های فراوان از ارزش آدمی می کاهد ، مگر دیدار پدر و مادر .
کنفوسیوس : تقوا در آن است که عمل نیک را از نتیجه آن والاتر بشماریم .
وین دایر : معجره ها درونی هستند ، به درون خویش سفر کن تا جادوی زندگی خود را خلق کنی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند .
کنفوسیوس : مرد بزرگ را می توان براهی واداشت اما به پستی نمی رود . می توان او را اغفال کرد اما ابله نمی شود .
وین دایر : " بی " در بی قید و شرط یعنی بدون قضاوت .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : همای بخت بر شانه ات نخواهد نشست مگر آنکه شانه ای به گستره و پهنای کوهستان داشته باشی .
کنفوسیوس : من واسطه ام نه مبتکر ، من از پیروان و دوستداران گذشتگانم .
وین دایر : هرگز بدون فرا رفتن از جسم نمی توانیم آگاه شویم و به روشن بینی برسیم . همه عالمان این را آموخته اند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
کنفوسیوس : من متفکری آرام و دانش آموزی بیش نیستم دانشجوی هستم که از آموختن دست بر نمی دارم و از گفتن خسته نمی شوم .
وین دایر : زندگی کن ... خودت باش ... لذت ببر ... عشق بورز .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .
کنفوسیوس : همواره از این افسرده ام که در راه تقوا پیش نمی روم و از مباحثه معلومات کوتاهی می کنم و پیوسته خود را در طریق عدل نگاه نمیدارم و جبران خطاها را از عهده بر نمیایم .
وین دایر : هیچ کس ، هر قدر هم بخواهد نمی تواند کاری کند که دیگران درک و درایت پیدا کنند . درک و درایت فقط با عمل حاصل می شود .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : دیدگاه خوب مردم ، بهترین پشتیبان برگزیدگان است .
کنفوسیوس : راستی و ساده گی را بدیگران هدیه کن ، تقوا را از دست مگذار ، مهر و محبت را شیوه خود بساز و برای سرگرمی بهتر بپرداز.
وین دایر : درونت قلمرویی از آرامش هست که می تواند همه نیکبختی هایی که خواهان آنهایی خلق کند .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : کین خواهی از خاندان یک بدکار ، تنها نشان ترس است ، نه نیروی آدمهای فرهمند .
کنفوسیوس : بر آنکه خواهان نیست دانشت را آشکار مکن .
وین دایر : تو می توانی بیمار باشی ، یا سلامتی را انتخاب کنی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آنگاه که سنگ خویشتن را به سینه می زنید نباید امید داشته باشید همگان فرمانبردار شما باشند .
کنفوسیوس : اگر دارایی ارزش داشتن داشت دارا می شدم و بدستش می آوردم !.
وین دایر : هر چه بیشتر با خود مهربان باشی ، مهربانی واکنش معمول تو در رفتار با دیگران خواهد شد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : جشن های بزرگ انگیزه افزایش باروری و پویایی آدمیان می شود .
کنفوسیوس : با آب ساده و نان خشک و بازوی زیر سر همچنان می شود خوشبخت بود .
وین دایر : وقتی بدانی که مسئول نیت های خود هستی ، در خواهی یافت که مسئول تمام دنیای خود هستی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : خوار نمودن هر آیین و نژادی به کوچک شدن خود ما خواهد انجامید .
کنفوسیوس : حوداث عجیب و شاهکار های پهلوانی و اعمال ناشایست و معانی مرموز در سخن کنفوسیوس نمی آید.
وین دایر : وقتی برای کاستی ها و ضعف هایت دلیل می آوری به تنها چیزی که می رسی همان ضعف ها و کاستی هاست .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی .
کنفوسیوس : هر کجا سه نفر باشند مربیان من خواهند بود زیرا هر چه خوبی دارند می آموزم و هرچه بدی دارند می کوشم که بر اندازم .
وین دایر : شادمانی و رنج تو الهی است . چیزهای زیادی هست که باید از هر دو بیاموزی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : هیچ گاه هماورد خویش را کوچک مپندار چون او بهترین دوست توست او انگیزه پیشرفت و پویش می دهد .
کنفوسیوس : این خوبیها که در ما است کار خداست .
وین دایر : تو همیشه تنهایی ، اما فقط زمانی احساس تنهایی می کنی که فردی را که با او همنشینی ، دوست نداشته باشی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : افزایش ناگهانی مردم سبب کاهش ادب ،فرهنگ و فرهیختگی می گردد آنهم از آن رو که نسل و تبار پیش از آن نمی تواند بایستگیها و وظایف خویش را همچون آموزگار بدرستی انجام دهد .
کنفوسیوس : آموزگار باید چهار چیز را پیش چشم بدارد ، دانش ، حسن رفتار ، پاکی دامن و صداقت
وین دایر : آنچه داری یا نداری تعیین کننده خوشبختی و موفقیت تو نیست . آنچه به آن باور داری حقیقت است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : آنگاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟ .
کنفوسیوس : هرچه را می شنوی و می بینی غربال کن و آنچه را خوب است برای خود نگهدار .
وین دایر : هر مشکل ، فرصتی پنهان است .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : ارزش استاد را دانستن هنر نیست ، بلکه بایستگی و وظیفه است .
کنفوسیوس : کار بد هر چه پنهان باشد سر انجام آشکار خواهد شد .
وین دایر : تفاوت بزرگی ، میان دوست نداشتن رفتار دیگری ، با دوست نداشتن خود او وجود دارد .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند .
کنفوسیوس : ولخرجی شخص را بکارهای زشت وامیدارد. خست دل را سخت می کند اما سخت دلی بهتر از زشت کاریست .
وین دایر : رفتارت سنجه بهتری است برای آنچه هستی تا گفتارت .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : در هر سرنوشتی ، رازی مهم فرو نهفته است.
کنفوسیوس : مرد بزرگ همیشه آرام است و مرد کوچک مضطرب .
وین دایر : تو هرگز نمی توانی همه را راضی کنی . در حقیقت ، اگر بتوانی رضایت خاطر پنجاه درصد از افراد را به دست آوری ، بسیار خوب عمل کرده ای .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست ، بلکه نشان نابودی زمان ، به گونه ای گسترده است.
کنفوسیوس : اگر اندازه را نگاه نداریم ادب زحمت می شود و وقار کمروئی ، شجاعت به عربده جوئی می کشد و صراحت به بیحیایی .
وین دایر : سعی کن به جای تکرار و یاد آوری گذشته ، از آن پند بگیری .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : توان آدمیان را، با آرزوهایشان می شود سنجید.
کنفوسیوس : می توان مردم را براه وظیفه آورد ولاکن نمی توان فهم و ادراک به کسی بخشید .
وین دایر : نمی توانی راستین باشی مگر آن که در مسیر جاودانی گام نهی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد.
کنفوسیوس : نیست کسی که سه سال تحصیل کند و از سعی خود نتیجه نگیرد .
وین دایر : از آن رو که ذهن تو قلمروی خاص توست ، می توانی هر فکر تازه ای را چند روزی بیازمایی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : هم رنگ دیگر کسان شدن ، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است.
کنفوسیوس : تکبر و خست هزاران صفت خوب را می پوشاند .
وین دایر : باور کن و آن را ببین . بشناس و با آن یکی شو .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : گفتگو با آدمیان ترسو ، خواری بدنبال دارد.
کنفوسیوس : در شغلی که بتو محول نیست اندیشه و تدبیر مکن .
وین دایر : راه تغییر رفتار ، درک منشا توانمندی است که تویی .
*
**
***
**
*
ارد بزرگ : نقد و ارزیابی بی کینه ، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست .
کنفوسیوس : موضوع تحصیل را همیشه بی پایان بدان و از کوشش مایست .
وین دایر : کودکی اعجازی است ، که باید آن را نظاره کنی .
 

پایان



نظر فرزاد فرزین درمورد زنان در 10 نکته!!

نظر فرزاد فرزین درمورد زنان در 10 نکته!!
اولین آهنگی که خواند، «شراره» نام داشت. نه این شراره‌ای که این روزها معروف شده! نه، یک «شراره» دیگر...
 
 


اولین آهنگی که خواند، «شراره» نام داشت. نه این شراره‌ای که این روزها معروف شده! نه، یک «شراره» دیگر. او نظرش را در 10 نکته درباره زنان  می گوید:

حساس، احساساتی و البته زودرنج
خانم‌ها نسبت به آقایان حساس‌تر هستند. به دلیل احساسات زیاد و یا بهتر است بگویم غلیان احساسات‌شان، زودتر از آقایان با دیگران ارتباط برقرار می‌كنند حتی قادرند با اشیاء و حیوانات نیز رابطه احساسی برقرار كنند، كاری كه به ندرت در آقایان اتفاق می‌افتد. این احساسات وقتی با حس مادرانه عجین می‌شود، دیگر قابل توصیف نیست. به دلیل احساساتی بودن، طبیعتا زودرنج‌تر هستند و آقایان باید كاملا مراقب حركات، رفتارها و صحبت‌های خود باشند تا آنها را آزرده و ناراحت نكنند.

مدیران موفق
خانم‌ها در اكثر مسائل بسیار دقیق هستند و اگر برخی خصوصیات گفته شده را به این دقت اضافه كنیم، می‌توانیم نتیجه‌گیری كنیم كه خانم‌ها یا مدیر نمی‌شوند یا اگر مدیر شوند، قطعا مدیر موفقی خواهند بود. حتی می‌توانند این مدیریت را در فضای خانه و خانواده نیز به نحو احسن اجرا كنند.

دوستی‌های سستی دارند
دوستی‌های خانم‌ها با خانم‌ها به اندازه دوستی آقایان با جنس مرد، محكم نیست. به طور كلی می‌توان گفت آقایان با معرفت‌تر هستند، اما خانم‌ها حتی سر مسائل جزئی و كم اهمیت با دوستان صمیمی خود قطع رابطه می‌كنند و به راحتی آنها را از دست می‌دهند. البته این مسأله مربوط به زندگی زناشویی نمی‌شود، این مسأله فقط در رابطه با همجنسان خودشان صدق می‌كند.

نظافت 20
اكثر خانم‌ها به تمیزی و نظافت خیلی اهمیت می‌دهند. نظم و ترتیب برای آنها بسیار مهم است و حتی گاهی قادر به تحمل افراد شلخته نیستند. دوست دارند محیط كار و زندگی‌شان همیشه تمیز و مرتب باشد و همه چیز سرجای اصلی خودش قرار داشته باشد. این خصلت را كمتر در آقایان مشاهده می‌كنید.

آشپزهای خوب ولی نه به اندازه آقایان
خانم‌ها معمولا آشپز‌های ماهر و خوبی هستند. كمیت آشپزی آنها به طور كلی بهتر از آقایان است اما همچنان كیفیت آشپزی آقایان بهتر است و همیشه بهترین آشپزهای دنیا مرد بوده اند. هر كاری هم می‌كنند نمی‌توانند در آشپزی به پای آقایان برسند.

باهوش و ریزبین
اكثر خانم‌ها از هوش بالایی برخوردار هستند و اگر از این هوش به درستی استفاده كنند به موقعیت زیادی دست پیدا خواهند كرد، علاوه بر هوش سرشار، بسیار ریزبین هستند و به نكاتی دقت می‌كنند كه شاید بسیاری از آقایان به آن نكات اهمیت نمی‌دهند. گاهی این نكات بسیار مهم است و گاهی نیز اصلا اهمیت ندارد، اما به هر حال خانم‌ها ریزبینی خاص و منحصر به فرد خود را دارند.

زیادی كنجكاوند، باور كنید
خانم‌ها خیلی كنجكاو هستند و به نظر من روی بسیاری مسائل كه كنجكاوی بیهوده است، زیاد از حد كنجكاوی می‌كنند به طور كلی چون ریزبین هستند، همیشه در حال كنجكاوی هستند غافل از اینكه این كنجكاوی بعضی جاها كار دستشان می‌دهد. اما از حق نگذاریم یك جاهایی هم این كنجكاویشان خیلی به درد بخور می‌شود.

هم فرشته، هم شیطان
خانم‌ها كاملا با آقایان متفاوت هستند. هم می‌توانند اینقدر خوب باشند كه فقط شبیه فرشته‌ها باشند و هم می‌توانند اینقدر بدجنس باشند كه حتی یك سور به شیطان هم بزنند. البته این موضوع شاید در مورد آقایان نیز صدق كند، اما اصولا مردها یك كم خاكستری‌تر هستند.

خوب حرف می‌زنند
خانم‌ها دوست دارند بیشتر از اینكه شنونده باشند، گوینده باشند. دوست دارند همیشه شنونده داشته باشند تا بتوانند صحبت كنند. گاهی به نكاتی اشاره می‌كنند كه برای استحكام زندگی زناشویی می‌تواند بسیار مفید باشد، در حالی كه ممكن است آقایان حتی به آن نكات توجه نكنند. ولی به طور كلی و در نهایت خانم‌ها همراهان بسیار خوبی هستند و وجود آنها لازم و ضروری است.

امان از حسادت زنانه
هیچ‌كس نمی‌تواند این حقیقت را انكار كند كه خانم‌ها حسود هستند، البته همه انسان‌ها می‌توانند حسود باشند، اما این حس در خانم‌ها بیشتر است. حسادت‌های زنانه گاهی زندگی را نابود می‌كند. هرگز نباید كاری كنید كه این حس آنها انگولك شود، وگرنه وای به حالتان.



مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه/ عجیب نیست كز اینسان مكدرید از من/ نه در تبری من نیز بیم رسوایی است / به لب مباد كه نامی بیاورید از من.....

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
كه جز ملال نصیبی نمی‌برید از من
زمین سوخته‌ام نا امید و بی‌بركت
كه جز مراتع نفرت نمی‌چرید از من
عجب كه راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس‌های دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار می‌زنید اما
بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من
شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست كز اینسان مكدرید از من
نه در تبری من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد كه نامی بیاورید از من
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من
چه پیك لایق پیغمبری به سوی شماست؟
شما كه قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما كه با غم من آشناترید از من
حسین منزوی
 
«از در درآمدی و...» غزل در برت گرفت
«از خود به در شدم» كه زمین بر سرت گرفت
دریا شد از تلاطم امواج تو جهان
پیچید در هوای تو تا پیكرت گرفت
مثل صدف كه منحنی موج را شناخت
پیراهن تو غوص زد و گوهرت گرفت
گامت خیال داشت كه بگریزد از زمان
هر ثانیه كش آمد و محكمترت گرفت
چرخی زدی و دامن بیچاره گیج شد
اول رهات كرد...ولی آخرت گرفت‌!
پروانه‌ای شدی و غزل رود رنگ شد
گل داد واژه واژه و دور و برت گرفت
گفتی سلام و شاعر مست از نگاه تو
جامی دوباره از لب خنیاگرت گرفت
آتش به پا شد از همه سو شد قیامتی
خورشید هم به حكم «اذا... كوِّرَت» گرفت !
تاریك شد فضا و كسی جز خودم ندید
همراه من زمین و زمان در برت گرفت...
سیامك بهرام پرور
 
می‌خواستم عزیز تو باشم، خدا نخواست
همراه و هم‌گریز تو باشم، خدا نخواست
می‌خواستم كه ماهی غمگینِ بركه‌ای
در دست‌های لیزِ تو باشم، خدا نخواست
گفتم در این زمانه كج فهمِ كند ذهن
مجنون چشم تیز تو باشم، خدا نخواست
می‌خواستم كه مجلس ختمی برای این
پاییز برگ‌ریز تو باشم، خدا نخواست
آه‌، ای پری هرچه غزل گریه! خواستم
بیت ترانه‌ای ز تو باشم، خدا نخواست
مظلوم و ساكتم! به خدا دوست داشتم
یار ستم ستیز تو باشم، خدا نخواست
نفرین به من كه پوچی دستم بزرگ بود
می‌خواستم عزیز تو باشم، خدا نخواست
فرهاد صفریان


چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب: شعر کوتاه از فریدون مشیری, :: 12:3 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

3 شعر کوتاه از فریدون مشیری

فریدون مشیری
رهروان كوی جانان سرخوش‌اند/ عاشقان در وصل و هجران سرخوش‌اند/ جان عاشق، سر به فرمان می‌رود/ سر به فرمان سوی جانان می‌رود....
 
بوی عشق
 شب، همه دروازه‌هایش باز بود 
آسمان چون پرنیان ناز بود
 
گرم، در رگ های‌ ما، روح شراب
همچو خون می‌گشت و در اعجاز بود
 
با نوازش‌های دلخواه نسیم
نغمه‌های ساز در پرواز بود
 
در همه ذرات عالم، بوی عشق
زندگی لبریز از آواز بود
 
بال در بال كبوترهای یاد
روح من در دوردست راز بود

 
نور عشق 
 رهروان كوی جانان سرخوش‌اند
عاشقان در وصل و هجران سرخوش‌اند
 
جان عاشق، سر به فرمان می‌رود
سر به فرمان سوی جانان می‌رود
 
راه كوی می‌فروشان بسته نیست
در به روی باده‌نوشان بسته نیست
 
باده ما ساغر ما عشق ماست
مستی ما در سر ما عشق ماست
 
دل ز جام عشق  او شد می پرست
مست مست از عشق او شد مست مست
 
ما به سوی روشنایی می‌رویم
سوی آن عشق خدایی می‌رویم
 
دوستان! ما آشنای این رهیم
می‌رویم از این جدایی وارهیم
 
نور عشق پاك او در جان ما
مرهم این جان سرگردان ما
 
عدالت 
 گفت روزی به من خدای بزرگ
نشدی از جهان من خشنود! 
 
این همه لطف و نعمتی كه مراست
چهره‌ات را به خنده‌ای نگشود!
 
این هوا، این شكوفه، این خورشید
عشق، این گوهر جهان وجود
 
این بشر، این ستاره، این آهو
این شب و ماه و آسمان كبود!
 
این همه دیدی و نیاوردی
همچو شیطان، سری به سجده فرود!
 
در همه عمر جز ملامت من
گوش من از تو صحبتی نشنود!
 
وین زمان هم در آستانه مرگ
بی‌شكایت نمی‌كنی بدرود!
 
گفتم: آری درست فرمودی
كه درست است هرچه حق فرمود
 
 
خوش سرایی‌ست این جهان، لیكن
جان آزادگان در آن فرسود
 
جای این‌ها كه بر شمردی، كاش
در جهان ذره‌ای عدالت بود.


چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:مهدی اخوان ثالث, :: 12:1 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

شعری از مهدی اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران بزرگ هم عصر ما است. از این شاعر مجموعه های شعر بسیاری به یادگار مانده است که برخی از آنها مانند...
 
مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران بزرگ هم عصر ما است. از این شاعر مجموعه­های شعر بسیاری به یادگار مانده است که برخی از آنها مانند چاووشی، زمستان، خوان هشتم و … بسیار زیبا سروده شده اند و صلابت و سنگینی سبک خراسانی در آنها موج می زند. یکی از ویژگی های اخوان ثالث این است که به پدیده­های طبیعی به گونه ای متفاوت می نگرد. به عنوان مثال اکثر افراد پاییز را فصل خشکی و بی حاصلی می دانند درحالی که در نظر اخوان، پاییز، پادشاه فصل­هاست. شعر زیر نیز یکی دیگر از این گونه شعرهای اوست:
 
سگ ها و گرگ ها
(۱)
هوا سرد است و برف آهسته بارد
ز ابری ساکت و خاکستری رنگ
 زمین را بارشِ مثقال، مثقال
فرستد پوششِ فرسنگ، فرسنگ
سرود کلبه بی روزن ِشب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب
دوان بر پرده های برف ها، باد،
روان بر بال های باد، باران؛
درونِ کلبه بی روزنِ شب،
شبِ توفانیِ سردِ زمستان.
آواز سگ ها:
-         «زمین سرد است و برف آلوده و تر،
 هوا تاریک و توفان خشمناک است؛
کشد -مانند گرگان- باد، زوزه،
ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»
 -         «کنارِ مطبخِ ارباب، آنجا،
 بر آن خاک اره های نرم خفتن،
 چه لذت بخش و مطبوع است؛
 و آنگاه عزیزم گفتن و جانم شنفتن»
 -         «وز آن ته مانده های سفره خوردن،»
-         «و گر آن هم نباشد، استخوانی.»
-         «چه عمر راحتی، دنیای خوبی،چه ارباب عزیز و مهربانی!»
 -         «ولی شلاق!…این دیگر بلایی ست…»
-         «بلی، اما تحمل کرد باید؛
درست است اینکه الحق دردناک است،
ولی ارباب آخر رحمش آید،
 گذارد، چون فروکش کرد خشمش،
 که سر بر کفش و برپایش گذاریم
شمارد زخم هامان را و ما این-
محبت را غنیمت می شماریم…»
(۲)
خروشد باد و بارد همچنان برف
ز سقف کلبه بی روزن شب،
 شبِ توفانیِ سردِ زمستان،زمستانِ سیاهِ مرگ مرکب
آواز گرگ ها:
-         «زمین سرد است و برف آلوده و تر
هوا تاریک و توفان خشمگین است
کشد –مانند سگ ها- باد، زوزه، زمین و آسمان با ما به کین است»
 -         «شب و کولاکِ رعب انگیز و وحشی،
-         شب و صحرای وحشتناک و سرما؛
-         بلای نیستی، سرمای پرسوز،
 -         حکومت می کند بر دشت و بر ما.»
-         «نه ما را گوشه گرمِ کنامیشکافِ کوهساری، سرپناهی؛»
-         «نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان
-         در آن آسود، بی تشویش، گاهی.»
-         «دو دشمن در کمین ماست؛ دائم
 دو دشمن می دهد ما را شکنجه.
برون:سرما، درون: این آتش جوع
که بر ارکان ما افکنده پنجه.»
 -         «و … اینک … سومین دشمن که ناگاه
برون جست از کمین و حمله ور گشت.
…سلاح آتشین … بیرحم … بیرحم…
نه پای رفتن و نی جای برگشت…»
-«بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز
که این خون، خونِ ما بی خانمان هاست.
که این خون، خونِ گرگان گرسنه ست
که این خون، خونِ فرزندان صحراست»
 -«درین سرما، گرسنه، زخم خورده،
دویم آسیمه سر بر برف، چون باد.
ولیکن عزت آزادگی را
 نگهبانیم، آزادیم، آزاد.»
 


چهار شنبه 26 مهر 1390برچسب:چهارمين هكرهاي برتر دنيا, :: 23:56 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

چهارمين هكر برتر دنيا

هميشه هكرها را در فيلم‌هاي هاليوودي ديده‌ايم.كساني كه در اتاقي تاريك و در ميان چند كامپيوتر جوري نشسته‌اند كه انگار سال تا سال از آنجا خارج نمي‌شوند يا اينكه هميشه و همه جا لپ‌تاپي معجزه‌گر به همراه دارند كه هيچ رمز و قفلي در مقابلش تاب نمي‌آورد و با آن مي‌توانند وارد خصوصي و البته سري‌ترين اتاق و ساختمان‌هاي جهان شوند، اما «نيما صالحي» كه تا همين دو سال پيش هكر بوده و از بهترين هكرها در جهان هم محسوب مي‌شود، حالا ديگر كارش نقطه مقابل كار يك هكر است. او و دوستانش در گروه «آشيانه» كه زماني پنجمين گروه هكر در جهان محسوب مي‌شد، امروز هنوز آشيانه‌شان را دارند ولي «گروه امنيتي» شده‌اند و سعي دارند امنيت سايت‌هايي كه به آنها سپرده مي‌شود را به بهترين شكل تضمين كنند. البته نيما صالحي و دوستانش با برگزاري سمينار و دوره‌هاي آموزشي تلاش دارند تا اهميت امنيت شبكه را به مديران سايت‌ها گوشزد كنند. كاري كه از نظر او بسيار سخت است. چراكه مديران حاضرند چند برابر قيمت واقعي صرف ظاهر سايت خود كنند، اما نمي‌خواهند براي امنيت آن سايت زيبا، حتي به اندازه يك در و پنجره خرج كنند.

نيما صالحي از چند سالگي با فضاي اينترنت آشنا شده است؟

سنم خيلي كم بود كه با كامپيوتر كار مي‌كردم. فكر كنم كلاس سوم يا چهارم دبستان بودم كه تازه اينترنت در ايران قابل استفاده بود. آن زمان آنقدر استفاده از اينترنت شامل تعداد كمي از ايراني‌ها مي‌شد كه اگر كسي مي‌خواست اي‌ميلي در سايت ياهو با هر اسم و عبارتي كه در زبان فارسي استفاده مي‌شود، براي خودش بسازد، مي‌توانست.

پس تجربه‌هاي زيادي طي اين سال‌ها در فضاي مجازي و اينترنت كسب كرديد. چطور شد كه به فكر تشكيل گروه آشيانه افتاديد؟

كسي به تنهايي در شبكه نمي‌تواند كامل باشد. چراكه كمتر كسي روي زمين هست كه رياضي را تا حد نهايت مورد نياز در شبكه، برنامه‌نويسي در همين حد، معماري شبكه را كامل بداند. آن هم با سرعت وحشتناكي كه علوم كامپيوتر رشد مي‌كند. رياضي، شيمي و يا علوم ديگر قرن‌هاست كه مورد استفاده و پژوهش انسان است. اما كامپيوتر علم بسيار جواني است كه حتي نيم قرن هم عمر ندارد. البته اگر دستگاه‌هاي پنجاه سال پيش را كه اندازه يك اتاق بودند، كامپيوتر بدانيم. ما در سال 2003 گروه آشيانه را با راه‌اندازي سايتي به همين نام راه انداختيم.

آقاي صالحي چه چيزي باعث شد كه «هك» و يا همان امنيت در شبكه برايتان جذاب شد و انتخابش كرديد؟

گروه آشيانه، سه عضو اصلي و موسس دارد. من، آقاي كماليان و عليرضا كه ADMIN هستيم. اما الان تعدادمان به 15 نفر رسيده است كه بيشتردر شهرستان‌هاي مختلف هستند و معمولا در پروژه‌هاي هك‌هاي بين‌المللي همه با هم هستيم. اما در مورد اينكه چرا به هك علاقه‌مند شدم بايد بگويم هر كسي در آشيانه دلايل خاص خودش را داشت. من در هك چيزهايي مي‌بينم كه ديگران نمي‌بينند. هكرها هميشه پشت قضيه را مي‌بينند. پشت ظاهر آنچه در صفحات سايت‌ها ديده مي‌شود، چيزهايي هست كه همه نمي‌بينند. آن قسمت براي من جالب بود. جايي كه ديگران به آن توجهي نمي‌كنند. مثلا من برنامه‌نويسي دلفي بلدم، ممكن است خيلي‌هاي ديگر هم آن را بلد باشند اما اين اطلاعاتي كه من به عنوان يك هكر در شبكه مي‌بينم و به اصطلاح كسب مي‌كنم، كمتر كسي آنها را مي‌بيند و اطلاع دارد. انگيزه اصلي من براي فعاليت در قسمت شبكه چه به عنوان هكر و در حال حاضر به عنوان مدير امنيت سايت و سرورهاي مختلف بوده و هست.

وقتي سايت آشيانه با گروهش شروع به كار كرد، فعاليتش بيشتر در چه حوزه‌اي بود. شنيدم كه در ابتدا خيلي در فكر هك سايت‌هاي خارجي نبوديد؟

ببينيد وقتي ما كارمان را شروع كرديم، اولين اقدامي كه انجام داديم آموزش هك به صورت مجازي از طريق سايت آشيانه بود.

هرچه بيشتر كه زمان مي‌گذشت و در شبكه مي‌گشتيم به عمق فاجعه امنيت پايين سايت‌هاي ايراني پي مي‌برديم. شروع كرديم به مديران اين سايت‌ها اخطار دادن كه آقا امنيت سايت‌تان پايين‌ است و به راحتي هك مي‌شود. پنج سال پيش در ايران كسي به امنيت سايتش اهميتي نمي‌داد چون آن زمان استفاده از شبكه جهاني اينترنت در كشورمان تازگي داشت و گستردگي استفاده از آن در حال حاضر با آن زمان قابل مقايسه نبود.

چرا اين كار را مي‌كرديد؟

براي اينكه بيش از 90 درصد سايت‌هاي ما، از نظر امنيتي در سطح متوسط هم نبودند و مديران سايت‌ها نسبت به هك تفكرات غيرواقعي داشتند. وقتي با باگ و حفره‌اي در سايتي روبرو مي‌شديم كه بيشترشان هم سايت‌هاي مهم دولتي بودند، برايشان فكس مي‌زديم، اي‌ميل مي‌داديم و مشكل‌شان را شرح مي‌داديم، اما همانطور كه گفتم، نگاه‌شان نسبت به مفهوم هك و امنيت غيرواقعي بود و خيلي هشدارهاي ما را جدي نگرفتند.

پس براي همين كه به آنها نشان دهيد، اشتباه مي‌كنند سايت‌شان را هك مي‌كرديد؟

هك نه به معني كلاه سياهش و از بين بردن اطلاعات و يا خرابكاري در ظاهر سايت، بلكه بدون اينكه در سايت كوچكترين تغييري به وجود بياوريم از حفره و ضعف امنيتي‌شان يك فايل روي سايت‌شان آپلود مي‌كرديم تا به اين شكل ضعف و مشكل سايت‌شان را نشان دهيم. وقتي مي‌ديديم كه هكرهاي خارجي مي‌آيند و به سادگي سايت‌هاي ما را هك كرده و از اين طريق به ما توهين مي‌كنند، براي بچه‌هاي گروه آشيانه گران تمام مي‌شد. به همين علت بود كه سعي داشتيم به مديران سايت‌ها بفهمانيم كه نسبت به امنيت اطلاعات‌شان، وسواس و هزينه بيشتري خرج كنند.

فكر كنم آخرين باري كه سعي كرديد به مديران سايت‌هاي ايراني هشدار بدهيد در سال 2006 بود كه به حدود 250 سايت دولتي، مذهبي و نهادهاي مختلف حمله كرديد. درست است؟

بله... البته اين حمله به شيوه كلاه‌سفيدي بود و بدون وارد آوردن خسارت و فقط براي هشدار امنيتي به مديران سايت‌ها اين كار را كرديم. ما در خبري كه پس از اين اقدام در سايت آشيانه درج كرديم هدف خود را شرح داده بوديم. اينكه ما در سال‌هاي پيش از آن بارها به مديران سرورهاي ايراني گوشزد كرديم به مقوله امنيت شبكه اهميت بيشتري بدهند و حفره‌هاي خود را از بين ببرند، ولي بعضي از آنها تا به وضوح مشاهده نكردند كه سرورشان هك شده، به خودشان نيامدند. تازه پس از آن بود كه اين مقوله اهميت بيشتري پيدا كرد و حالا مي‌بينيم كه خيلي از مديران اين سايت‌ها امنيت را همپاي ظاهر و طراحي قرار مي‌دهند و سهم واقعي امنيت از هزينه‌هاي راه‌اندازي و نگهداري را بيشتر از گذشته مدنظر قرار مي‌دهند.

در آن حمله كه سايت‌هاي متعلق به افراد محبوب و رده‌بالاي كشور در كنار سايت‌هاي دولتي و نهادهاي مختلف بود، هيچ رمز عبوري را همچون صفحه اول و ديگر اطلاعات تغيير نداديم و تنها فايلي با نام 
ash.htm كه حاوي متن تذكر به مقوله امنيت بود را براي اثبات امنيت پايين روي تمام اين سايت‌ها قرار داديم.

آيا پس از اين اتفاق از شما خواسته شد كه به رفع عيب آنها بپردازيد و در كل اقدام‌تان جدي گرفته شد؟

بگذاريد به قسمت اول سوال شما غيرمستقيم جواب دهم. در خبري كه ما پس از آن حمله منتشر كرديم، گفته بوديم كه پيش از اين اي‌ميل‌هايي به مسوولان سرورهاي مورد نظر زديم و به اين موضوع اشاره كرديم كه اگر آنها مايل باشند، ما مي‌توانيم به صورت رايگان باگ‌هاي سرورهاي آنها و ديگر سرورهاي مهم دولتي را از بين ببريم تا خداي نكرده توسط يك فرد خارجي هك نشود و يا اطلاعات مهم اين سرورها توسط كسي از بين نرود كه در بيشتر موارد به اي‌ميل‌هاي ما جوابي داده نشده بود. در پايان هم خواسته بوديم با استفاده از نيروهاي مجرب كاري كنند كه هيچ هكر خارجي به خود اجازه ندهد ايرانيان را مسخره و به اعتقادات آنان بي‌احترامي كند.

البته شما هم در گروه آشيانه فعاليت‌هاي زيادي در دفاع از ارزش‌هاي ملي و اعتقادي با استفاده از هك سايت‌هاي خارجي داشتيد.

بله همين اواخر و در جريان جنگ 33 روزه حزب‌الله لبنان و اسرائيل نزديك به صد سايت اسرائيلي با پسوند مشخص .il كه بيشترشان سايت‌هاي مهم دولتي و كمپاني‌هاي معتبر اين كشور بودند توسط گروه آشيانه هك شد و چهره همه اين سايت‌ها به صفحه‌اي با نماد ايران و آيه شريفه «فان حزب‌الله هم الغالبون» تغيير پيدا كرد. هدف ما از اين كار محكوم كردن جنايات اسرائيل در سرزمين‌هاي لبنان و فلسطين بود.

مي‌خواهم بدانم مثلا براي هك 100 سايت اسرائيلي چقدر كار و زمان احتياج داريد؟

به هيچ وجه كار ساده‌اي نيست كه مثلا ما با يك خط فرمان و استفاده از يك فايل اين سايت‌ها را هك كنيم. در اين پروژه تيم امنيتي آشيانه پس از 5 روز كار مداوم به دو سرور اسرائيلي كه در خاك اسرائيل و شهرTel Aviv مستقر بودند، نفوذ كرد و توانستيم قدرت ايران را در جنگ سايبرنيك به رخ ديگران بكشيم.

سايت‌هاي دانماركي را هم هك كرديد؟

يكي از سايت‌هاي اصلي پخش كاريكاتورهاي موهن حضرت محمد(ص) كه در كشور دانمارك فعاليت مي‌كرد به همراه حدود 500 سايت دانماركي و اروپايي مرتبط ديگر را به نشانه اعتراض جامعه مسلمانان و در برخورد با توهين به مقدسات اسلام هك كرديم. ما به سرور اصلي كه اين تصاوير موهن را منتشر مي‌كرد، نفوذ كرديم و با دسترسي كاملي كه داشتيم، عكس‌ها را پاك كرديم و صفحه‌اي با نماد ايران و تيم امنيتي آشيانه جايگزين كرديم.

به همين دليل است كه گروه آشيانه از طرف سايت Zone-h.org به عنوان پنجمين هكر برتر دنيا شناخته شد؟

قسمتي مربوط به اين اقدامات بود، اما يكي از مهمترين كارهاي ما كه بازتاب گسترده‌اي در رسانه‌هاي جهان و كشورمان داشت، 5 تا از زيردامنه‌هاي سايت ناسا را هك كرديم. اين كار را به اين دليل انجام داديم كه نشان دهيم، هكرهاي ايراني مانند مردم اين سرزمين باهوشند و تروريست نيستند. در واقع براي اولين بار بود كه كسي توانسته بود 5 تا از سايت‌هاي ناسا را همزمان هك كند.

در حال حاضر آشيانه و نيما صالحي در فكر هك چه سايت‌هايي هستند؟

ديگر ما فعاليت هك انجام نمي‌دهيم و گروه امنيتي آشيانه سعي مي‌كند با برگزاري كنفرانس و دوره‌هاي آموزشي، اهميت امنيت در شبكه را براي مديران شرح دهد. دو كنفرانس در نجف‌آباد اصفهان و يزد داشتيم كه اميدوار شديم، امروز ديگر مثل 5 سال پيش نيست و مديران براي امنيت، جايگاهي بحق در نظر مي‌گيرند.

آيا سايتي هست كه نشود آن را هك كرد؟

هيچ سرور و شبكه‌اي امنيت صددرصدي ندارد و هميشه يك درصد احتمال وجود دارد. برنامه‌ها و سايت‌هاي مهمي وجود دارد كه گروه ما توانسته در آنها باگ و حفره‌هاي خطرناكي پيدا كند كه توسط سايت‌هاي مرجع امنيتي چون security focus تاييد شده است. مثل حفره‌اي كه در نرم‌افزار ياهو مسنجر در سال 2005 كشف كرديم و ياهو هم آن را رفع و وجودش را تاييد كرد. حتي در سيستم عامل ويندوز حفره‌اي پيدا كرديم كه در تمام سري ويندوزهاي 2000، xp و 2003 وجود داشت كه از طريق آن هكرها مي‌توانستند آنتي ويروس‌ها، فايروال‌ها و سرويس‌هاي اصلي و جانبي خود ويندوز كه به طور معمول غيرفعال كردن آنها امكان‌پذير نيست را مورد استفاده قرار دهند. اين حفره هم توسط مايكروسافت و شركت امنيتي كه در بالا ذكر كردم، تاييد شد و به وسيله اطلاعات ما ويندوز را اصلاح كردند.

پس دست پيدا كردن به مقام پنجمين هكر دنيا كار آساني نبوده است؟

نه به هيچ وجه... در واقع با هر گزارش به اين شكل يا حمله به سايت‌ها ديگر نمره‌اي تعلق داده مي‌شود و مجموع فعاليت‌هاي گروه امنيتي آشيانه اين جايگاه را به ايران داده است.

من شنيدم هكرهاي برزيلي در جهان بهترين هستند. به نظر شما اين ادعا درست است؟

برزيلي‌ها هكرهاي خوبي هستند، اما بهترين نيستند. آنها بيشتر حفره پيدا مي‌كنند. از نظر من چيني‌ها و روس‌ها به خاطر تسلط زيادي كه به رياضي دارند، بهترين هكرهاي دنيا هستند. آمريكايي‌ها در مقام بعدي هستند. البته چون در آمريكا برخلاف چين و روسيه قوانين سفت و سختي در اين مورد وجود دارد،كمتر شاهد آن هستيم كه آمريكايي‌ها هك‌هاي قوي و درست و حسابي انجام بدهند.

پس جايگاه ايراني‌ها كجاست؟

بدون اغراق و با توجه به هوش و توانايي بالاي جوانان و نخبه‌هاي ايراني در علوم پايه همچون رياضي و فيزيك كه در المپيادهاي علمي هم مي‌بينيم كه ايراني‌ها هميشه جزو مدال‌آوران رشته‌هايي مثل كامپيوتر هستند، ايراني‌ها چهارمين هكرهاي قوي جهان هستند.

اما در فيلم‌هاي هاليوودي مي‌بينيم كه آمريكايي‌ها خودشان را جوري نشان مي‌دهند كه ساير هكرهاي دنيا بايد خودشان را با آنها هماهنگ كنند.

اگر منظورتان فيلم Hacker است بايد بگويم، غيرواقعي‌ترين تصويري كه از هك در فيلم‌هاي سينمايي به نمايش گذاشته شده است، مربوط به همين فيلم است كه در سال 1995 ساخته شد.

تصوير درستي از هك كردن را در چه فيلمي مي‌شود، ديد؟

شايد تصويردرستي در فيلم ماتريكس از هك ارائه نشود، اما در اين فيلم سه‌گانه مقوله هك و امنيت شبكه و در كل ماهيت شبكه به خوبي نشان داده مي‌شود. من سري فيلم ماتريكس را دوست دارم



سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:عشقیعنی,,, , :: 23:45 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

عشق یعنی...

 


 

عشقیعنی... 

 عشق يعني يك سلام و يك درود

 عشق يعني درد و محنت در درون

 عشق يعني يك تبلور يك سرود

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني يك شقايق غرق خون

 عشق يعني زاهد اما بت پرست

 عشق يعني همچو من شيدا شدن

 عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

 عشق يعني بيستون كندن بدست

 عشق يعني آب بر آذر زدن

 عشق يعني چون محمد پا به راه

 عشق يعني عالمي راز و نياز

 عشق يعني با پرستو پرزدن

 عشق يعني رسم دل بر هم زدن

 عشق يعني يك تيمم يك نماز

 عشق يعني سر به دار آويختن

 عشق يعني اشك حسرت ريختن

 عشق يعني شب نخفتن تا سحر

 عشق يعني سجده ها با چشم تر

 عشق يعني مستي و ديوانگى

 عشق يعني خون لاله بر چمن

 عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

 عشق يعني با گلي گفتن سخن

 عشق يعني معني رنگين كمان

 عشق يعني شاعري دلسوخته

 عشق يعني قطره و دريا شدن

 عشق يعني سوز ني آه شبان

 عشق يعني لحظه هاي التهاب

 عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

 عشق يعني ديده بر در دوختن

 عشق يعني در فراقش سوختن

 عشق يعني انتظار و انتظار

 عشق يعني هر چه بيني عكس يار

 عشق يعني سوختن يا ساختن

 عشق يعني زندگي را باختن

 عشق يعني در جهان رسوا شدن

 عشق يعني مست و بي پروا شدن

 عشق يعني با جهان بيگانگى
 



 
 
 
 
 
 
 
 
 

كشف راز يك جهش ژنتيكي تكاملی

انسان‌ها همان ماهي‌هاي اصلاح‌شده هستند!


 

راسخون : محققان استراليايي در پژوهش‌هاي اخير خود در مورد رشد ماهيچه‌هاي ماهي‌هاي مختلف توانسته‌اند پرده از يك جهش ژنتيكي تكاملي بردارند كه در نهايت منجر به ايجاد اجداد دور انسان در ميليون‌ها سال پيش شده است.

به گزارش راسخون به نقل از ايسنا، تيمي از دانشمندان استراليايي موسسه پزشكي احياكننده در دانشگاه «موناش» و دانشگاه «سيدني» طي پژوهشي كه در مجله «پلوس بيولوژي» منتشر شده، به بررسي جهش ژنتيكي در ماهي‌هاي ريه‌دار پرداخته‌اند كه زمينه را براي تكامل پاهاي عقبي موجودات روي زمين و سپس موجودات چهار عضو حركتي (چهار پا) و در نهايت اجداد اوليه انسان در 400 ميليون سال پيش آماده كرده است.

دانشمندان از مدتها پيش مي‌دانستند كه گونه‌هاي ماهي‌ ريه‌دار اوليه در حقيقت اجداد گونه‌هاي چهار عضوي بوده‌اند. اين ماهي‌ها از قابليت حيات بر روي زمين، تنفس هوا و استفاده از باله‌هاي لگني براي حركت بر روي زمين برخوردار بودند. استراليا خانه سه گونه چند ماهي ‌ريه‌دار باقيمانده است كه دو گونه آن دريايي و يك گونه ساكن در حوزه رودخانه «مري» در كوئينزلند هستند.

 

در اين ميان شكاف بزرگي در درك دانشمندان از تكامل وجود داشت، چرا كه ماهيچه‌هاي حياتي براي حركت در فسيل‌ها حفظ نمي‌شوند.

محققان استراليايي از ماهي‌هاي زنده امروزي براي پيگيري تكامل ماهيچه‌هاي باله لگني براي شناسايي چگونگي تكامل اندامگان عقبي حامل بار گونه‌هاي چهار عضوي استفاده كردند. آنها به مقايسه جنين‌هاي نوادگان گونه‌ها به عنوان يك نقطه عطف كليدي در تكامل مهره‌داران براي مشاهده امكان وجود تفاوت در شكل‌گيري ماهيچه باله لگني پرداختند.

اين محققان در پژوهش خود به بررسي ماهي‌هاي غضروفي اوليه مانند «كوسه بامبو» و همچنين سه ماهي استخوان دار استراليايي موسوم به «ريه‌دار»، «گورخري» و «پوزه پارويي» پرداختند.

ماهي استخوان‌دار و بخصوص ماهي ريه‌دار، نزديكترين موجود زنده مرتبط با اجداد مشترك اخير ماهي‌ها با چهارانداميان محسوب مي‌شوند.

 

پژوهشگران براي پيگيري مهاجرت سلول‌هاي عضلاني پيشرو در مراحل اوليه رشد در حين شكل‌گيري بدن حيوان، به مهندسي ژنتيكي اين ماهي پرداختند. اين سلول‌ها در ماهي مهندسي شده براي تابش يك نور قرمز يا آبي ساخته شده بودند كه به محققان اجازه پيگيري رشد گروه‌هاي عضلاني خاص را مي‌دادند.

 

محققان دريافتند كه ماهي‌هاي استخواني از مكانيزم متفاوتي در شكل‌گيري ماهيچه باله لگني نسبت به ماهي غضروفي برخوردارند.

به گفته اين محققان، انسان‌ها در حقيقت ماهي‌هاي تكامل‌يافته هستند و ژنوم ماهي از تفاوت چنداني نسبت به ژنوم انسان برخوردار نيست. 

 


 
 



سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:واژگان شیمی فیزیک, :: 23:36 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       
 
واژگان شیمی فیزیک
واژگان شیمی فیزیک



 

معادل فارسی

تعریف

واژه لاتین

آنتالپی

محتوی گرمایی یک نمونه از ماده

enthalpy

آنتالپی تشکیل

برای یک ماده مرکب معین ، تغییر آنتالپی واکنشی که در آن ، یک مول ماده مرکب از پایدارترین شکلهای عناصر آن تشکیل می شود، آنتالپی تشکیل می‌نامند.

enthalpy of formation

قانون هس یا قانون جمعبندی ثابت گرما

تغییر آنتالپی واکنش شیمیایی ، ثابت است، خواه واکنش در یک مرحله ، خواه در دو مرحله انجام گیرد.

Hess,s law

قانون نسبتهای معین

یک ماده مرکب خالص ، عناصر یکسان با نسبتهای جرمی یکسان دارد.

law of definite propotions

قانون پایستاری

جرم در جریان واکنش شیمیایی ، تغییر قابل توجهی نمی‌کند.

Law of conservation of mass

انرژی

ظرفیت انجام دادن کار

Energy

دما

درجه داغی یا سردی ، خاصیتی که جهت جریان یافتن خود به خود گرما را معین می‌کند.

temperature

 


سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:من اگر نقاش بودم, :: 22:53 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

من اگر نقاش بودم

 

 

من اگر نقاش بودم لاله رویی می کشیدم

در کفش خشکیده لب تنگ و سبویی می کشیدم

من اگر نقاش بودم با قلم موی فراست

 نکته ای باریکتر از تار مویی می کشیدم

آبروی رفته ای را چاره می کردم به نقشی

آب را در حال بر گشتن به جویی می کشیدم

من اگر نقاش بودم جای مروارید غلتان

اشک را در حال غلتیدن به رویی می کشیدم



یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

 



یک شنبه 24 مهر 1398برچسب:, :: 19:4 ::  نويسنده : faraz khanbabaei       

MY HEART FOR YOU  



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد- من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My Elysium و آدرس brokenangles.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان