My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
همه طوفان زده اند همه در غم غوطه ورند دلها همه شیطانی خانه ها همه ویرانی قصه ها همه فانی امیدها همه قربانی عشق ها همه انی زندگی بازیچه هوس های پنهانی ساغر این شعر یک شاعر جوان می باشد لطفا نظربدهید چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 18:17 :: نويسنده : faraz khanbabaei
در حسرت یک نگاه سوختم وبا یک لبخند تمام زندگی ام را باختم وچه کودکانه افکارم را به باد سپردم ومثل یک اسب وحشی در بیراحه ها تاختم ودر ناکجاباد خانه ای ساختم ساغر این شعر یک شاعر جوان می باشد حتما نظر بدهید مرد در چمنزار مرد نجوا كرد : « خدایا با من صحبت كن » ، یك چكاوك آواز خواند ولی مرد نشنید. پس مرد با صدای بلند گفت:« خدایا با من صحبت كن » ، آذرخش در آسمان غرید ولی مرد متوجه نشد. مرد فریاد زد : « خدایا یك معجزه به من نشان بده » ، یك زندگی متولد شد ولی مرد نفهمید. مرد ناامیدانه گریه كرد و گفت : « خدایا مرا لمس كن و بگذار تو را بشناسم » پس خدا نزد مرد آمد و او را لمس كرد. ولی مرد بالهای پروانه را شكست و در حالی كه خدا را درك نكرده بود ازآنجا دور شد!! یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:زندگی چیست؟, :: 22:30 :: نويسنده : faraz khanbabaei
زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست گر بیفروزیش رقص شعله اش پیداست ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.
----------------------------------------------------------------
زندگی یعنی هیاهو، زندگی یعنی تکاپو، زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه نو زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، بیشه نو. زندگی باید سراسر تکان و تازگی باشد. زندگی باید یک کلام، حتی یک نفس ز جنبش وا نماند. گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد . . . زندگی همچنان آب است، آب اگر راکد بماند، چهره اش افسرده باشد . . . .
بهتر زندگی كنیم!
ممكن است شخصی در اقیانوس عشقمان شنا نماید اما هرگز نباید از یاد برد كه اقیانوس از آن ماست. پس باید به خود احترام گذاشت و خود را دوست بداریم فرآیند تغییر و پیشرفت در زندگی را ارج بنهیم چرا كه این گرامی داشت و بزرگداشت حقیقت وجودی و هویت واقعی ماست كه راه عشق را در وجودمان هموار می كند. بنابراین ما خود عشق هستیم. یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:شهریار (شاعر), :: 22:25 :: نويسنده : faraz khanbabaei
شهریار (شاعر)برای دیگر کاربردها، شهریار (ابهامزدایی) را ببینید.
سید محمدحسین بهجت تبریزی (۱۲۸۵-۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سرودهاست. وی درتبریز بهدنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردهاند. مهمترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی بهشمار میرود و شاعر در آن از اصالت و زیباییهای روستا یاد کردهاست. شهریار در سرودن انواع گونههای شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشتهاست. از جملهٔ غزلهای معروف او میتوان به و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشتهاست. مجموعهٔ تلویزیونی شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوههایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شدهاست، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکهٔ دوم سیمابه نمایش درآمد و از جانب مردم مورد استقبال فراوان قرار گرفت. زندگینامه ]شهریار در سال ۱۲۸۵ در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را در روستای مادریاش -قیشقورشاق- و روستای پدریاش -خشگناب- در بخش تیکمهداش شهرستان بستانآباد در شرق استان آذربایجان شرقی سپری نمود. پدرش حاج میرآقا خشگنابی نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهٔ تحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهٔ تحصیل داد. حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری بهعلت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان برای کار در ادارهٔ ثبت اسنادمشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او بهسال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکترای افتخاری دانشکدهٔ ادبیات تبریز را نیز به وی اعطا نمود. در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را میسراید. گفته میشود که منظومهٔ حیدربابا به ۹۰ درصد از زبانهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ترجمه و منتشر شدهاست. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمیگذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود بهنام «عزیزه عمیدخالقی» ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند -دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی- میشود. شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی و مسئولین آن -از جمله روحالله خمینی، سید علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی- سرود. وی در روزهای آخر عمر بهدلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از مرگ در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت. عشق و شعروی اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۰۸ با مقدمهٔ ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از اشعار او به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار ماندگار این زبانهاست. منظومهٔ حیدربابایه سلام که در سال ۱۳۳۳ سروده شدهاست، از مهمترین آثار ادبی ترکی آذربایجانی شناخته میشود. گفته میشود شهریار دانشجوی سال آخر رشتهٔ پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا میشود. گویا خانوادهٔ دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با اینکه فقط یک سال به پایان دورهٔ ۷ سالهٔ رشتهٔ پزشکی ماندهبود، ترک تحصیل کرد. شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی میشود. بهصورت جدی به شعر روی میآورد و منظومههای بسیاری را میسراید. غم عشق حتی باعث مریضی و بستریشدن وی در بیمارستان میشود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر میرسد و به عیادت محمدحسین در بیمارستان میرود. شهریار پس از این دیدار، شعری را در بستر میسراید. این شعر بعدها با صدای غلامحسین بنان بهصورت آواز درآمد. شهریار این تخلص را از تفألی به دیوان حافظ گرفت و شهریار در تلفظ اصلی شهردار و لقب حاکمان بوده است. شهریار و عشق به ایرانشهریار در دیوان سه جلدی خود با اشاره به اینکه تبریز خاستگاه زرتشت پیامبر است، مردم این دیار را از نژاد آریا میداند و نسبت به اشاعة سخنان تفرقه انگیز که بوی تهدید و تجزیه از آنها به مشام میآید، هشدار میدهد و خطاب به آذربایجان میگوید: روز جانبازيست اي بيچاره آذربايجان سر تو باشي در ميان هر جا که آمد پاي جان… اي که دور از دامن مهر تو نالد جان من چون شکسته بال مرغي در هواي آشيان.. تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو پور ايرانند و پاک آيين نژاد آريان اختلاف لهجه، مليت نزايد بهر کس ملتي با يک زبان کمتر به ياد آرد زمان گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نه اي صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان ! بيکس است ايران . به حرف ناکسان از ره مرو جان به قربان تو اي جانانه آذبايجان…. با خطي برجسته در تاريخ ايران نقش بست همت والاي سردار مهين ستارخان اين همان تبريز کامثال خياباني در او جان برافشاندند بر شمع وطن پروانه سان… اين همان تبريز کز خون جوانانش هنوز لاله گون بيني همي رود ارس. دشت مغان….. یاشاسین آذربایجان. یاشاسین آنا یوردوم ایران.
گوهر افشان خواستم در پای ایران جوان شهریارا تا بود از آب، آتش را گزند باد خاک پاک ایران جوان مهدامان (دیوان - ج ۱- ص ۳۶۵) قصیدههانمونهای از قصیدههای شهریار:
غزلیاتنمونهای از غزلیات شهریار:
|