بررسي و تطبيق بين مدينه فاضله افلاطون و جامعه ديني، الهی امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) / مهد
 
My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
مقدمه
1. براي بررسي و تطبيق مدينه فاضله افلاطون و جامعه ديني عصر ظهور، لازم است به دو سؤال پاسخ داده شود: مباني انديشه مدينه فاضله افلاطون چيست؟ و مباني انديشه جامعه ديني عصر ظهور کدام است؟
افلاطون فيلسوفي دوئاليسم است، يعني به وجود دو عالَم اعتقاد دارد: عالَم واقعي و حقيقي که همه حقايق به صورت ثابت و ازلي در آن مستقرند. وي، اين عالَم را عالَم مُثُل ناميده که آن را عالم صُور و معقولات هم گفته‌اند. عالم ديگر، جهان محسوس است که پديده‌ها در آن متغير و جزئي‌اند.
به نظر افلاطون، شناخت و معرفت (اپيستمه) هنگامي تحقق پيدا مي‌کند که متعلق معرفت، ثابت و کلي باشد؛ يعني علم فقط به کليات تعلّق مي‌گيرد. او، کليات ثابت و لايتغير را در عالَم مُثل جاي مي‌دهد و آنها را مانند قواعد رياضي مي‌داند. اما عالم محسوسات در نظر او متغير و جزئي است و علم و شناخت واقعي به آن تعلق نمي‌گيرد بلکه آن را ظن و گمان (دوکسا) مي‌داند. 
افلاطون طبق اين اصول و مباني، فضيلت و کمال واقعي را شناخت و رسيدن به حقايق ثابت و ازلي مي‌داند که در عالَم مُثل موجودند. لذا در بحث معرفت‌شناسي، قایل به تذکار، يعني يادآوري است. به اعتقاد وي ما در ابتدا، حقايق عالَم مُثل را مشاهده کرده بوديم اما به دليل هبوط و جدايي از آن جهان، دچار فراموشي شده‌ايم. لذا بايد سير و سلوک عقلي و کوشش فراوان کنيم تا دوباره آن حقايق را مشاهده نماييم.
با توجه به اين اصول و مباني، قصد اصلي افلاطون از تأسيس مدينه فاضله، فراهم کردن زمينه‌اي براي سهولت در معرفت به حقايق ازلي و ثابت است. وي تأسيس مدينه‌اي را در نظر داشت که سکان‌دارش به عالَم مُثل رسيده و به چگونگي رسيدن و سير به آن عالم را کاملاً آگاه است. او تدابير و قوانيني را در آرمان‌شهر برمي‌گيرد که موجب رشد فکري و آموزش افراد جامعه مي‌شوند و در نهايت، شناخت به حقايق و رسيدن به کمال نهايي را در پي خواهند داشت.
از ابتداي کتاب جمهوري، چنين به نظر مي‌آيد که افلاطون از تأسيس مدينه فاضله، پيدايي عدالت حقيقي را براي رسيدن به هدف نهايي (سعادت کامل) در نظر داشته است. سعادت کامل آدمي در شناخت و معرفت عالم مثل و مثال، خير تعريف مي‌شود. مباني انديشه جامعه ديني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) همان اصول و مباني دين مبين اسلام است که قرآن و سخنان پيامبر مکرم اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم(علیهم السلام) به خوبي آنها را تبيين کرده‌اند.
اولين و مهم‌ترين اصلي که جامعه ديني و الهي عصر ظهور، سرلوحه کار خود قرار مي‌دهد، خدا‌محوري و توحيد است. خداي يگانه همواره حاضر و ناظر امور است. خلقت جن و انس از آن روي بوده که تنها او را بپرستند:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون»‌؛ 
جن و انس را نيافريدم جز براي آن‌كه مرا بپرستند.
عبوديت خداي واحد، جز در سايه معرفت و شناخت او، امکان‌پذير نيست. هنگامي که حقيقت معرفت و حقيقت قرآن و کلام خدا تبيين گردد، شناخت خداي واحد و توحيد تحقق مي‌يابد. تفسير باطن قرآن و تبيين حقيقت کلام خدا، تنها بر عهده پيامبر و معصومان(علیهم السلام) است؛ زيرا ايشان به حقيقت خداوند و صفات او معرفت کامل دارند. شناخت حقيقي در آرمان‌شهر مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تحقق خواهد يافت؛ زيرا در اين آرمان‌شهر، وليّ خدا و باطن حقيقت، ظهور و حضور مي‌يابد. با چنين معرفتي، تقرب به خدا و وصال او که هدف نهايي اديان الهي و دين اسلام است، محقق خواهد شد.
2. ظهور امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن وعده داده شده است. همچنین روايات معصومان(علیهم السلام) بر ظهور ايشان دلالت و تصريح دارد. وجود مقدس امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور، حکومت و مدينه فاضلة متناسب با آن حکومت را بنا مي‌گذارد. اين حکومت و مدينه فاضله، انسان‌ها را از بند ظلم و ستم رها مي‌سازد. آن حضرت همچنین در قالب برنامه‌هاي ديني و اخلاق اسلامي، انسان‌ها را به سعادت ابدي، به معناي واقعي کلمه رهنمون خواهد نمود. اين سعادت ابدي چيزي جز قرب الي‌الله نيست.
او مي‌آيد تا وعده الهي محقق گردد؛ او مي‌آيد تا بشر طعم واقعي عدالت، سعادت، فضيلت و خير را بچشد؛ او مي‌آيد تا گم‌گشتگان راه حقيقت را به سر‌منزل مقصود برساند؛ او مي‌آيد تا شيفتگان به ولايت و اهل‌بيت(علیهم السلام) را ياري نمايد؛ او مي‌آيد تا معرفت و علم حقيقي را به دانش‌پژوهان و تشنگان حقيقت اعطا فرمايد. 
آن امام که منصوب از جانب خدا و پيامبرش است، حکومتي الهي دارد. علم و معرفت امام معصوم از جانب خداست. امام عصمت دارد، لذا فعل و قولش الهي خواهد بود. او خليفه واقعي خدا به شمار مي‌رود؛ نوري خدايي است که عالم را با وجود مقدسش روشن مي‌کند و حيات واقعي به انسان و عالم مي‌دهد. نبض حيات عالَم در دست اوست. پس شايسته و لازم مي‌نمايد که در انتظار او باشيم و هر لحظه به ياد او و براي خشنودي‌اش گام برداريم.
3. وقتي سخن از حکومت الهي حضرت ولي‌عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به ميان مي‌آيد، اولين چيزي که به ذهن هر مؤمن مسلماني خطور مي‌کند، عدالت‌گستري است. در آن مدينه فاضله، هيچ‌گونه ظلم و ستمي راه ندارد يعني هر چيزي سر جاي خودش قرار دارد.
دانشمندان و فلاسفه هم در طول تاريخ انديشه، از دوران باستان تاکنون، در فکر حکومتِ عدالت‌گستر و مدينه فاضله بوده‌اند. حتي طرح‌ها و نظريات خودشان را بيان کرده‌اند. از جملة ايشان افلاطون [427 يا 428 ـ 348 قبل از ميلاد] حکيم يوناني است. او در اثر معروفش جمهوري به تأسيس مدينه فاضله مي‌پردازد.
در اين مقاله، مدينه فاضله افلاطون را با جامعه ديني مطلوب امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بررسي و مقايسه خواهيم نمود. آن‌چه در اين مقاله تبيين شده، تطبيق کامل اين دو نيست. اميد است محققان ارج‌مند با پژوهش‌هاي بيشتر بتوانند حق مطلب را بهتر ادا نمايند.
4. با توجه به اين‌که افلاطون فيلسوفي يوناني است و يونانيان قایل به خلقت نيستند، مقايسه اين نوع تفکر با انديشه الهي اسلامي که شالوده و اصول تفکرش بر خلقت و آفرينش مبتني است، تا حدودي مشکل مي‌آفريند. اما با وجود اين، وي آرمان‌شهرش را تا حدودي بر اساس علمِ اخلاق تدوين کرده است، يعني نظريه سياسي‌اش با علم اخلاق او ارتباط نزديک دارد. 
به نظر افلاطون، قوانين اخلاقي مطلقي وجود دارد که بر همه آدميان و همه کشورها حکومت مي‌کند. به نظر وی حقايق تمام اشياء و موجودات در عالم ديگري است و آن را عالم مُثل ناميده است. در آن‌جا حقايق همه موجودات وجود دارد؛ حقيقت عدالت، حقيقت انسان، حقيقت زيبايي، حقيقت تک‌تک موجودات و اشياء. افلاطون، هر کدام از اين حقايق را به عنوان «مثال» ناميده است؛ «مثال خير» را بالاترين و باارزش‌ترين حقيقت مي‌داند، سعادت انسان را رسيدن به مثال خير (خير اعلا) دانسته است.
اگرچه افلاطون در ابتداي جمهوري بدنبال عدالت در جامعه و فرد است ولی در ادامه براي يافتن عدالت، ناگزير مي‌شود جامعه‌اي را تأسيس نمايد تا عدالت واقعي در آن ديده شود. اما هدف افلاطون واقعاً و صرفاً اين نبوده است، بلکه افلاطون معتقد است که در چنين دولت‌شهري، به فضيلت و سعادت ابدي مي‌رسد.
با توجه به اين نکات اخلاقي و حقيقت‌يابي در فلسفه افلاطون، توانستيم روزنه‌اي بيابيم تا وارد بحث و بررسي شويم و عزم خود را جزم نماییم تا بتوانیم بررسی و تطبیق این دو دیدگاه را پیش ببریم.
5. آيا مدينه فاضله افلاطون تحقق‌پذير مي‌نمايد؟ البته اين سؤال از خود افلاطون هم شده است.
افلاطون در کتاب جمهوري بيان کرده که شايد چنين مدينه‌اي تحقق نيابد و يا بسيار مشکل باشد، اما اين نوع حکومت و دولت‌شهر، لازمه زندگي سعادت‌مندانه است و در آن مي‌توان به کشف حقايق ثابت و ازلي دست يافت.
بعضي معتقدند که افلاطون با طرح چنين نظريه‌اي، به اوضاع و احوال سياسي زمانه خودش توجه داشته و کوشش وی براي اصلاح اوضاع جاري و در جهت هدايت جامعه و حکومت بوده است. 
عده‌اي هم معتقدند که جامعه افلاطون، آرماني بوده است که انسان‌ها بايد در حد توانشان به آن نزديک شوند، اما نمی‌توانند به صورت نسخه‌اي مو‌به‌مو از آن تقليد نمايند. 
اما شایسته آن است که اين مسئله را از زبان خود افلاطون بشنويم. او در کتاب جمهوري به زبان سقراط با ديگران به بحث و بررسي عدالت و تأسيس مدينه پرداخته است.
از سقراط سؤال کردند: ... از چه راه مي‌توان جامعه و دولتي را که وصف کردي به مرحله واقعيت درآورد. 
سقراط پاسخ داد: اگر نتوانيم ثابت کنيم که چنان جامعه‌اي امکان دارد به مرحله واقعيت درآيد، اين امر دليل نارسايي تصوير ماست. 
افلاطون معتقد است، فقط فيلسوفِ واقعي مي‌تواند چنين جامعه‌اي را هدايت کند، لذا در ادامه مي‌گويد: ... اگر در روزگاران گذشته، زماني ضرورتي اجتناب ناپذير، فيلسوفان راستين را در کشوري ناگزير ساخته باشند که زمام حکومت را به دست گيرند، يا امروز در کشوري بيگانه، چنين وضعي برقرار باشد، و يا اگر در آينده روزي چنين واقعه‌اي روي بنمايد، فقط در آن زمان است که مي‌توانیم گفت نظام سياسي مورد نظر ما قدم به مرحله واقعيت گذاشته يا خواهد گذاشت، و تنها در چنان وضعي ممکن است خداي فلسفه بر جامعه آدميان حکم براند. تحقق آن وضع به هيچ وجه محال نيست گرچه خود تصديق مي‌کنم که بسيار دشوار است. 
همچنین گفته است: اگر از ميان آنان [فيلسوفان واقعی] يکي پيدا شود و زمام جامعه‌ای را که آماده پیروی از اوست به‌دست گیرد، همین کافی خواهد بود که آن‌چه امروز ناممکن مي‌نمايد تحقق پيدا ‌کند و صورت عمل به خود ‌گيرد. 
اما مدينه فاضله عصر ظهور، به گواهي آيات قرآن بدون ‌هيچ‌گونه ترديدي محقق خواهد شد. در سوره انبیاء آیه 105 و 106، خداوند متعال فرموده است:
«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ * إِنَّ فِي هَذَا لَبَلاغًا لِقَوْمٍ عَابِدِينَ»‌؛ 
یعنی «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: بندگان شایسته‌ام وارث (حکام) زمین خواهند شد. در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کننده‌گان»
در تفسير معروف مجمع البيان در ذيل آيه فوق از امام باقر(علیه السلام) روايت شده است «هم أصحاب المهدي في آخرالزمان» اينها همان ياران مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در آخر زمان خواهند بود.» همان مردان و زنان خودساخته‌اي که وارث همه ميراث‌هاي زمين خواهند شد و شايستگي اين رسالت بزرگ را خواهند داشت. البته، گفتنی است که مصلح بزرگ در اديان ديگر هم مطرح شده است، کتب زرتشتيان، هنديان، تورات و انجيل و... وعده به ظهور او داده‌اند. 
براي نمونه در کتاب جاماسب‌نامه زرتشت چنين آمده است:
مردي بيرون آيد از زمين تازيان...، مردي بزرگ‌سر، و بزرگ‌تن، و بزرگ‌ساق، و بر آيين جدّ خويش و با سپاه بسيار، روي به ايران نهد و آباداني نمايد و زمين را پر داد کند. 
آن‌چه در روايات شيعه و سني آمده، دليل واضح و متقن بر ظهور حضرت ولي‌عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. او با قدرت الهي و ياري دوستان و عاشقان باوفايش، حکومت جهانيِ عدالت‌گستر را تأسيس خواهد کرد و در آرمان‌شهر و دولت کريمه او، همگان به حقيقت و سعادت ابدي نايل خواهند شد ـ به اميد آن روز.

ساختار مدينه فاضله افلاطون
مسئله اصلي در ابتداي کتاب جمهوري، بحث عدالت بوده است. افلاطون براي بررسي و تعريف عدالت، ناگزير شد که آن را در مقياس بزرگ‌تري جستجو کند، زیرا از نظر وی، شناختِ عدالت در مقياس بزرگ‌تر آسان‌تر است. لذا معتقد شد که عدالت در جامعه بهتر و آسان‌تر قابل شناخت و بررسي است. بدين جهت، درصدد ايجاد مدينه‌اي برآمد تا در آن عدالت به درستي رعايت شود.
افلاطون تأسيس یک جامعه را مبتني بر نياز افراد آن به یک‌دیگر از لحاظ اقتصادي و معيشتي مي‌داند. چنان‌که ارسطو نیز، مانند استادش معتقد است که انسان بالطّبع اجتماعي است و زندگي جمعي را به زندگي فردي و به دور از روابط اجتماعي ترجيح مي‌دهد. 
نيازهاي هر انساني ـ غذا، مسکن، لباس ـ بیشتر از آن است که خودش بتواند آنها را تأمين کند، از اين رو، تعدادي از آنها در يک‌جا جمع مي‌شوند تا در انجام کارهاي لازم، با هم‌ديگر همکاري و تعاون داشته باشند، زيرا پيروي از اصل تقسيم کار بهتر از آن است که هر کسي خودش براي انجام دادن تمام کارها اقدام نمايد.
طبیعی است که هر کسی برای برخی از کارها استعداد بیشتری دارد و کسب تخصص هم امری است که بهره‌وري صحيح‌ و بهتر، از آن نشات گرفته است. لذا براي معلوم ساختن اين‌که «عدالت و ظلم» در کجای اين شهر ابتدايي قرار دارد، بايد در شيوه زندگي آنها تأمل کنیم. نيازهاي افراد در جامعه، مانند خوراک، مسکن و پوشاک، حرفه‌هايي را که می‌طلبند باید در راستای تجربه و تخصصشان باشد (کشاورزي، آهن‌گري، بنايي، خياطي، نقاشي و...) . افلاطون در ادامه بررسي جامعه مي‌گويد: اگر شهر ما کمي پر تجمّل باشد، بايد جامعه‌اي بزرگ‌تر داشته باشيم تا در آن عده‌اي ديگر هم قرار گيرند، مثلاً صنعت‌گران، بازرگانان، هنرمندان و... لذا احتیاج به آموزش قانون و رعايت به آن، برقراري نظم اجتماعي و همچنین امنيت داخلي و خارجي و حتي توسعه اراضي، نیازمند به جنگجويان و پاسداران هستیم، چون بنا به اصل تقسيم کار و تخصص، بايد طبقه خاصي از پاسداران وجود داشته باشند تا کارهاي مربوط به خودشان را انجام دهند. 
طبقه سوم در مدينه فاضله افلاطون، فرمان‌روايان (حاکمان) هستند. او معتقد است که آنان از طبقه پاسداران و با دقّت بسیار، انتخاب مي‌شوند.
در نتيجه، دولت‌شهر آرماني افلاطون از لحاظ ساختاري، شامل سه طبقه بزرگ است: صنعت‌گران و پيشه‌وران در پايين‌‌ترین طبقه قرار دارند؛ پاسداران و نظاميان (مددکاران) در طبقه دوّم و حاکمان و فرمانروايان در رأس قرار گرفته‌اند.
ساختار مدينه فاضله (جامعه ديني الهي) امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)
1. ساختار مدينه فاضله در حکومت الهي حضرت مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برگرفته از الگوي قرآني است. قرآن کتاب الهی است و خداوند متعال، کرامت و ارزش‌هاي واقعي را در قرآن تبيين فرموده است. هيچ‌يک از مناصب و مشاغل دنيوي و هم‌چنین نژادهاي مختلف و مواردي از اين قبيل، که در هر جامعه‌ای باعث ارزش و مقام اجتماعي است، خط بطلان کشيده است. فقط يک چيز است که کرامت و شرافت و ارزش انسان را از ديگران برتر مي‌نمايد و آن تقواي الهي است.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ»؛ 
یعنی «اي مردم! ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یک‌دیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست). گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست».
در فرهنگ قرآن و اسلام، در روابط اجتماعی هيچ‌گونه برتري طبقاتي وجود ندارد، همه انسان‌ها در قبال یک‌دیگر از حق و حقوق يکسان برخوردارند، لذا همه افراد جامعه در تحصيل و آموزش و در عرصه‌هاي اقتصادي و کشاورزي و صنعت و... به دلخواه خود و از حقوق مساوي بهره‌مند هستند. تنها ارزش و برتري براي انسان در دين اسلام، جنبه ايماني و اخلاقي اوست. البته گفتنی است که تخصص در هر چيزی و موفقيت در آن، ارزش خاص خود را دارد، اما مهم در نزد پروردگار، ايمان به او و تقوا و اخلاق الهي است که اگر شخصي داراي چنين صفاتي باشد تخصص و فعاليت اجتماعي‌اش هم، رنگ و بوي خدايي مي‌گيرد.
2. برخلاف طبقه‌بندي و ارزش‌گذاري در مدينه فاضله افلاطون، در جامعه ديني و الهي ولي‌عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، تمام دست‌اندرکاران و مجريان از اشخاص شايسته و باتقواي الهي و مؤمنان جامعه انتخاب مي‌شوند. پس در جامعه و نظامي که امام مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بنياد مي‌نهد، مسئوليت‌هاي امور جامعه در دست طبقات محروم است و مستضعفان بر آن حکم مي‌رانند و به اداره جامعه مي‌پردازند؛ هم‌چنان‌که در اعصار گذشته مانند عصر حضرت موسي(علیه السلام) چنين بود. قرآن درباره زوال حاکميت طاغوتي فرعون و تأسيس حکومت مستضعفان به دست حضرت موسي(علیه السلام) مي‌فرمايد:
«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ»؛ 
یعنی «و مشرق‌ها و مغرب‌های پربرکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (مستضعف) واگذار کردیم، و وعده نیک پروردگارت بر بنی‌اسرائیل، بخاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقق یافت، و آن‌چه فرعون و فرعونیان (از کاخ‌های مجلل) می‌ساختند و آن‌چه بر می‌افراشتند، ویران کردیم».
آيه ديگر درباره تأسيس حکومت و نجات مستضعفان جزيرة‌العرب به دست پيامبرِ اين گروه، حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
«وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمْ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَاََيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنْ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»؛ 
«زمانی را به یاد آورید که شماری اندک بودید (در میان دشمنان بسیار) و شما را در زمین (مکه) فرودست (مستضعف) می‌شمردند، و بیم آن داشتید که با یک هجوم کارتان را بسازند، در آن حال خداوند پناهتان داد، و یاری‌تان کرد، و روزی‌های پاکیزه بخشید، تا مگر سپاس دارید.»
قرآن کريم درباره حکومت مستضعفان در عصر حکومت ديني حضرت ولي‌عصر امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)مي‌فرمايد:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»‌؛ 
«خدا به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده‌اند وعده داده كه به یقین در روی زمین ایشان را خلیفه کند، هم‌چنان‌که مردمی را كه پيش از آنها بودند، خلیفه ساخت و ـ دینشان را ـ که خود برای ایشان برگزیده بود ـ استوار سازد، و وحتشان را به امنیت بدل کند و آنان مرا می‌پرستیدند و هیچ چیز را با من شریک نمی‌کنند ...»
منظور از صالحان مؤمن در آيه مذکور همان مستضعفانند. چون صالحان مؤمن، عموماً در طول تاريخ از طبقه محرومان بوده‌اند. در واقع پيروان انبيا در طول تاريخ، بي‌نوايان و طبقات متوسط جامعه بودند، نه ثروتمندان.
طبرسي، در تفسير اين آيه چنين آورده است:
«از امامان اهل‌بيت روايت شده که اين آيه، درباره مهدي آل محمد(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. شيخ ابوالنضر عياشي، با اسناد خود از حضرت امام زين‌العابدين(علیه السلام) روايت کرده که اين آيه را خواند و فرمود: اينان به خدا سوگند شيعه ما هستند. خدا اين کار را در حق آنان به دست مردي از ما خواهد کرد و اين مرد مهدي اين امت است... و چنين مطلبي درباره اين آيه، از امام محمد باقر و امام جعفر صادق(علیهما السلام) نيز روايت شده است. »
پس در ارکان اصلی جامعه ديني امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، مستضعفان امت اسلامی قرار دارند. یعنی مؤمنان صالح که با حضور و تلاش خود در تشکيل حکومت مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از همه وجود خویش مایه گذاشتند. 
اما به لحاظ تقسيم کار، نه به لحاظ رتبه و مقام معنوي؛ عده‌اي کارورزيده به پاس‌داري و نگه‌باني از امت اسلامي خواهند پرداخت. جنگ‌جويان و پاسداران در دولت اسلامي مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پر‌صلابت و خودساخته‌اند و آگاهي و توانايي فردي و جمعي آنان بيش از حد تصور ماست.
امام سجاد(علیه السلام) در اين‌باره مي‌فرمايد:
إذا قام قائمنا(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) أذهب الله ـ عزّوجلّ ـ عن شيعتنا العاهة و جعل قلوبهم کزُبر الحديد، و جعل قوَّةَ الرجل منهم قوّةَ أربعين رجلاً و يکونون حکّام الأرض و سنامها؛ 
«هنگامي که قائم قيام کند، خداوند هر عيب و نقصي را از شيعيان برطرف و دل‌هاي آنان را چنان پاره‌هاي پولاد مي‌گرداند. قدرت مردان آنان را به اندازه نيروي چهل مرد قرار مي‌دهد. و آنگاه آنان حاکمان و فرمانروايان زمين خواهند بود، و سران بزرگوار جهان».
نکته مهم دیگر این است‌ که در مدينه فاضله حضرت مهدي موعود(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) حاکم و فرمانروا از جانب خداوند تعيين خواهد شد، و این به خلاف نظر افلاطون است. وی فرمانروا را از بین پاسدارانی بر‌می‌گزیند که مراتب سير و سلوک را گذرانده‌ و به عالم مُثل و کشف حقايق دست يافته‌اند. به عبارت دیگر، حاکم مدینه فاضله افلاطون، فیلسوف واقعی است. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به استناد آيات و روايات، از جانب خداوند متعال منصوب خواهد شد. 
نتیجه این فصل آن است که در ساختار مدينه فاضله افلاطون، سه طبقه وجود داشت که اکثریت آن را طبقه سوم از کشاورزان، بازرگانان، آهنگران و... تشکیل می‌دهند. فعاليت و نقش اين طبقه، خدماتي است و راه يافتن افراد و فرزندان اين طبقه به طبقات بالاتر ناممکن و يا بسيار به سختي صورت مي‌گيرد.
طبقه دوم، پاسداران هستند که هم مسئول جنگ و نگهباني از مدينه و افراد آن را برعهده دارند. این گروه مسئوليت آموزش و پرورش و تربيت افراد اجتماع را هم دارند.
حاکمان یا حاکم در مدينه فاضله افلاطون در رأس هرم قرار دارند که از طبقه پاسداران که سير و سلوک (سير ديالكتيک، سير از خط) را گذرانده و به مقام فيلسوفي رسيده‌اند، مي‌توانند به عنوان حاکم و فرمانرواي مدينه قرار گيرند، لذا افلاطون به حاکم حکيم يا حکيم حاکم قایل است.
اما در مدينه ديني الهي امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) افراد از حقوق یک‌سان برخوردارند. مقام و شرف و عظمت هر فرد در گرو اخلاق و تقواي اوست. فرد باتوجه به شايستگي‌‌هایش می‌تواند به هر گروه و طبقۀ اجتماعی و مطابق استعداد و تمايل خویش راه يابد و لذا منعي وجود ندارد. هيچ جنبه وراثتي، نژادي و قومي در روند پيشرفت و تکامل افراد مدينه، تأثیر ندارد.
عده‌اي که به امور کشاورزي و پيشه‌وري و... مشغولند با علاقه و دلخواه خود در آنجا مشغول هستند و مقام و منزلتشان در نزد خدا و مؤمنان، تقوا و ايمان به خدا و عمل صالح است. عده‌اي هم به امور حراست و پاس‌داري می‌پردازند. اين نکته کاملاً روشن است که حاميان و پاسداران امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مي‌توانند از تمام گروه‌ها و سنين مختلف، و از اقوام و نژادهاي گوناگون باشند. شيفته و دلباخته آن حضرت مي‌تواند در رکابش خدمت کند. این افتخاری بس عظیم برای یک مؤمن واقعی است که حامي و جان‌نثار آن نور الهي باشد. امام و حاکم علی‌الاطلاق کسی نیست جز حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که از طرف خدا تعيين و داراي عصمت و علم غيب است. با توجه به مطالب ذکر شده، ساختار اين دو مدينه با هم متفاوت است. اما با وجود اين، افلاطون به دنبال عدالت در مقياس بزرگ‌تري مي‌گردد که در جامعه، امکانِ شناخت و تعريفش بيشتر است. 
اوصاف مدينه فاضله افلاطون
افلاطون معتقد است اگر جامعة خود را نيک تأسيس کرده باشيم بايد از هر حيث به معناي حقيقي باشد، يعني بايد جامعه‌اي دانا، شجاع، خويشتن‌دار و عادل باشد. 
به نظر افلاطون، ويژگي‌هاي جامعه ايده‌آل آن است که چهار مشخصه مذکور را دارا باشد، او به تبيين اين چهار ويژگي‌ پرداخته است. غرض افلاطون از دانایی چیست؟
ويژگي‌ اول دانایی: افلاطون، خود این سؤال را مطرح می‌کند که در هر جامعه دانش‌های گوناگون است، آيا جامعه را به علت بهره‌ور بودن از دانشی که مثلاً معماران به حرفه خود دارند جامعه‌ای دانا و مدبر نامید؟ یا تمام حرفه‌های دیگری که در جامعه می‌تواند باشد. افلاطون مي‌پرسد: پس آيا در جامعه‌اي که تأسيس کرده‌ايم، تنها طبقه‌اي خاصی دارد که موضوعش امري از امور جامعه نيست، بلکه خود جامعه است؟ و آيا آن‌چه در پرتو اين دانش خاص، مي‌توان دانست که جامعه با خويشتن چگونه بايد رفتار کند و در برابر جامعه‌ها و دولت‌هاي ديگر چه رفتاري بايد پيش بگيرد؟ 
افلاطون در پاسخ به این پرسش می‌گوید: این دانش، دانش پاسداری از جامعه است و صاحبان آن زمامدارانی هستند که ما آنها را پاسداران به معناي راستين ناميديم. پس جامعه‌اي دانا است که حُسن تدبير دارد. همين حسن تدبير، خود نوعي دانايي است؛ زيرا تنها در پرتو دانش مي‌توان در هر کار، تدبير نيکو انديشيد، نه در سايه ناداني.
در نتيجه جامعه اگر خوب و مطابق طبيعت تأسيس شده باشد، به سبب کوچک‌ترین جزء خويش، يعني طبقه زمام‌داران، و در پرتو دانشي که خاص اين طبقه است، دانا مي‌شود و در ميان همه فنون و هنرها، يگانه دانشي که حق داريم به نام دانش حقيقي بخوانيم، خاص طبقه‌اي کوچک‌تر از همه طبقات ديگر؛ فرمانروايان و حاکمان است. 
ويژگي دوم: شجاعت
به عقيده افلاطون، شجاعت نوعي استواري است؛ استواري مفهوم «خطرناک» به همان کيفيت که قانون از راه تربيت در ذهن کسي جاي دهد؛ یعنی آدمي بايد در همه احوالي که در زندگي پيش مي‌آيد، آن مفهوم را استوار بدارد و حفظ کند و هيچ‌گاه خواه در خوشي و ناخوشي، خواه در برابر آرزو و هوس و خواه در حال ترس و گريز، آن را از دست ندهد.
افلاطون می‌گوید ما در پرورش جسمی و روحی سپاهیان جامعۀ خود، نخست کسانی را برگزیدیم که برای این وظیفه (حراست و پاسداری) مستعدتر از دیگران بوده‌اند. سپس روح و جسم آنان را به نیکوترین وجه‌ تربیت کردیم تا آماده شوند بر این‌که قوانین را از روی اعتقاد و ایمان بپذیرند و در روح خویش جای دهند. مفهوم‌هایی که از این راه در درون آنان راه می‌یابد، ثابت و استوار گردد، اعم از مفهوم آن‌چه باید از آن ترسید یا دیگر مفاهیم.
ولی انتظار چنین ثباتی جایی است که استعداد طبيعي با تربيت درست همراه گردد. در اين صورت جز اطاعت از قانون، چيز ديگري در ايشان اثر نخواهد کرد. اين نيرو و استواري مفاهيم خطرناک و بي‌خطر را شجاعت گويند. 
ويژگي سوم: خويشتن‌داري
به نظر افلاطون، خويشتن‌داري به نوعي شبيه «توافق و هماهنگي» است. از نظر وی خويشتن‌داري در نظر مردم، نوعي نظم و پيروزي بر هوس‌ها و لذت‌هاست و لذا گفته مي‌شود: (فلان کس حاکم بر خويشتن است) یعنی روح آدمي دارای دو جزء است؛ يکي عالي و ديگري پست. اگر در کسي جزء عالي روح بر جزء پست حکم براند، مي‌گويند که آن کس حاکم بر خويشتن است و با اين عبارت او را مي‌ستايند. ولي اگر بر اثر تربيت بد يا معاشرت با بدان، جزء پست بر جزء عالي پيروز شود، چنين کسي را نکوهش مي‌کنند و از روي تحقير مي‌گويند: که بندۀ خويشتن شده و بي‌بند و بار گرديده است. لذا در جامعه‌اي اگر جزء عالي بر جزء پست حکمروا باشد، خواهی گفت اين جامعه (حاکم بر خويشتن) است و از اين رو آن را خویشتن‌دار خواهی شمرد.
بنابراين، اگر بتوان درباره جامعه‌اي گفت که بر هوس‌ها و شهوت‌هاي خود غلبه دارد و حاکم بر خويشتن است، بايد اين جامعه را جامعه‌اي خويشتن‌دار بناميم. 
فرق بین شجاعت و دانایی با خویشتن‌داری؟
شجاعت و دانایی، هر یک تنها در جزئی از جامعه وجود داشت و همین کافی بود برای این‌که آن جامعه را شجاع یا دانا بنامیم، ولی خویشتن‌داری خاصیتی است که در تمام جامعه هست و همۀ اعضا و اجزاء آن را، اعم از ضعفا و اقویا و طبقاتی که میان این دو قرار دارند و اعم از کسانی که به سبب بصیرت و خرد یا نیروی بدنی یا توانگری یا به هر علت، برتر از دیگرانند، به هم می‌پیوندد و هماهنگ می‌سازد. خویشتن‌داری به معنی راستین، همین توافق نظر و اتفاق عقیدۀ همه اجزاء است، اعم از عالی و دانی، در این‌که چه در وجود فرد و چه در جامعۀ کدام جزء باید به اجزاء دیگر حکم براند. 
ويژگي چهارم: عدالت
افلاطون در ابتداي تأسيس مدينه تبیین کرده بود که عدالت چیست؟ اما در این‌جا با توضیح بیش‌تری به آن پرداخته است. افلاطون معتقد است که در جامعه، هرکس باید تنها به یک کار مشغول باشد، کاری که با طبیعت و استعدادش سازگار است. در واقع عدالت؛ یعنی، هر کس کار خود را انجام دهد و در کار دیگران دخالت نکند. افلاطون عدالت را مهم‌تر و اساسی‌تر از اوصاف دیگر در نیکو ساختن جامعه می‌داند. 
افلاطون می‌پرسد که: اگر کسي که برحسب استعداد طبيعي براي پيشه‌وري يا بازرگاني ساخته شده است، ثروتي به دست آورد و آن‌گاه به اتکاي ثروت يا نيروي بدني يا گردآوري آراي عده‌اي کثير يا مزيت ديگري از اين دست، بخواهد وارد طبقه دوم (سپاهيان) شود، يا سربازي بخواهد در جرگه فرمانروايان درآيد، بي‌‌آن‌که صلاحيت آن را به دست آورده باشد و خلاصه اگر طبقات مختلف جامعه بخواهند ابزار کار يا موقعيت و اعتبار خود را با یک‌دیگر عوض کنند، يا هرکس درصدد بر‌آيد که در آنِ واحد به حرفه‌هاي گوناگون بپردازد، آيا اين بي‌نظمي و آشفتگي مايه تباهي جامعه نخواهد بود؟ 
افلاطون معتقد است که: این «همه‌کارگي» و به هم‌آميختگي طبقات سه‌گانه، بزرگ‌ترين مايه تباهي جامعه است و بايد جنايتي بزرگ به جامعه شمرده شود. 
پس عدل به نظر افلاطون؛ يعني، هر يک از طبقات سه‌گانه (پيشه‌وارن، سپاهيان، حاکمان) تنها به انجام وظيفه خود اکتفا کنند. جامعه‌اي که چنين وضعي در آن حکمفرما باشد، جامعه‌اي عادل است. 
ویژگی‌های شخص عادل
افلاطون در ادامه به تبیین و توضیح شخصی عادل می‌پردازد. او معتقد است هم‌چنان که جامعه دارای سه طبقه است، روح آدمی هم دارای سه جزء است:
1. جزئي که روح با آن مي‌انديشد و داوري مي‌کند که جزء خردمند روح است.
2. جزئي که روح به واسطه آن دوست مي‌دارد، يا گرسنه يا تشنه مي‌شود، يا دست‌خوش ميل‌هاي ديگر مي‌گردد که جزء بي‌خرد و ميل‌کننده (جزء شهويه) نامیده می‌شود و خواهان ارضاء لذت و تابع هوس‌ها و آرزوهاست؛ 
3. جزء سوم روح، خشم است (اراده).
افلاطون معتقد است ما وقتي عادل هستيم که هر جزئي از روح ما تنها به وظيفه خاص خود بپردازد. 
او تطبيق اجزاي سه‌گانه روح با طبقات سه‌گانه جامعه را به خوبي تبيين و عدالت را در اين بررسي و تطبيق کاملاً روشن مي‌کند.
پس زمامداري (حکومت) حق خرد است، زيرا خرد جزء داناي روح به شمار مي‌رود و از راه انديشه همواره در پي آن است که سعادت تمام روح را تأمين کند. وظيفة جزء سوم (خشم و اراده) آن است که دوست و دست‌يار خرد باشد. وقتي اين دو جزء به درستي تربيت يافتند و آن‌چه را براي انجام وظيفه خود لازم است، به معناي حقيقي فرا گرفتند، بايد زمامِ جزء ديگر روح، يعني جزء ميل‌کننده (شهواني) را که بزرگ‌ترين و سيري‌ناپذيرترين جزء روح آدمي است، به‌دست گيرند و نگذارند از لذايذ شهواني بدان مایه برخوردار شود که روز‌به‌روز بر نيروي خود بيفزايد، وظيفه خاص خود را از ياد ببرد، و درصدد برآيد که آن دو جزء ديگر را زير سلطۀ خود درآورد و بر آنها فرمان براند؛ زيرا فرمان دادن درخور او نيست. اگر عنان به دست او افتد، تمام روح، یک‌سره تباه مي‌گردد. در برابر دشمنان خارجي نيز آن دو جزء نخستين، به بهترين وجه مي‌توانند روح و جسم را از گزند نگاه دارند. خرد دستور مي‌دهد و خشم (اراده) نبرد مي‌کند، در حالي که همواره گوش به فرمان خرد دارد و هر حکمي را که از جانب خرد برسد، به مرحله اجرا در مي‌آورد. 
بررسي چهار ويژگي مدينه فاضله در فرد
شجاع کسی را می‌توان نامید که این جزء روحش، یعنی خشم (اراده)، چه در خوشی و چه در رنج، مفهومی را که خرد دربارۀ خطرناک و بی‌خطر به او داده است، استوار بدارد، از آن‌چه خرد خطرناک می‌شمارد بترسد و از آن‌چه خرد بی‌خطر می‌داند نترسد. 
دانايي هر کس به واسطه آن جزء کوچک روح است که زمام حکومت را به‌دست دارد و دستورهايي را صادر می‌کند که پیش از این برشمردیم. فقط همين جزء مي‌داند که براي هر يک از ديگر اجزاء و هم‌چنین براي تمام روح، چه چيزي مفيد و يا مضر است.
کسی را می‌توان خویشتن‌دار نامید که جزء فرمانروای روحش با اجزاء زیردست اتفاق نظر داشته باشند در این‌که زمام حکومت باید به دست خرد باشد؛ یعنی، اجزاء دیگر در حال معارضه با جزء خردمند نباشند. 
نظر افلاطون درباره عدالت در فرد
افلاطون می‌گوید: منظور از اين‌که می‌گوییم هر کس بايد کار خود را بکند، کارهاي ظاهري نيست، بلکه فعاليت‌ روحي و دروني فرد هر کسی است، فعاليتي که با خود او و امور مربوط به خودش ارتباط دارد. مرد عادل، کسي است که اجازه ندهد جزئي از اجزاي روحش به کار جزئي ديگر دست يازد، يا همه اجزا در کارهاي یک‌دیگر مداخله کنند، بلکه همواره در اين انديشه است که هر جزء کاري را که به راستي وظيفه‌‌اش است به انجام رساند. بدين ترتيب، بر خود مسلط می‌شود و در درون خود نظمي زيبا برقرار می‌سازد. با خود دوست و سازگار ‌می‌گردد، و سه جزء روح خود را با یک‌دیگر هماهنگ می‌کند. از اين راه درون خود را از کثرت و آشفتگي رها مي‌کند و شخصي واحد به معناي راستين است، نه چندين شخص؛ يعني، خويشتن‌دار با خود هم‌آهنگ است. و در حين انجام دادن کاري که به عهده دارد خواه کسب ثروت باشد، خواه پرورش تن، خواه سياست و خواه امور خصوصي خويش مراقب است که در نظم روحش خللي راه نيابد و در همه احوال تنها عملي را عادلانه و زيبا می‌‌شمارد که آن نظم دروني را آشفته نکند بلکه استوارتر سازد و دانايي در نظر او تنها آن نوع بصيرتي است که آدمي را به سوي اين‌گونه رفتار سوق مي‌دهد. هر کاري را که به آن نظم دروني آسيبي رساند، ظلم بداند و هر پندار و عقيده‌اي را که انگيزه کاري ظالمانه باشد، ناداني و ديوانگي بشمارد. 
به نظر افلاطون ظلم در اين موضوع، هنگامي روي مي‌دهد که اجزاي سه‌گانه روح با یک‌دیگر ناسازگار باشند و به انجام دادن وظيفه خود قناعت نورزند، بلکه در کارهاي یک‌دیگر مداخله کنند و آن جزء روح که بر حسب طبيعتش وظيفه‌اي جز خدمتگزاري و فرمان‌برداري از جزء حاکم ندارد سر به طغيان برافرازد و بخواهد به تمام روح فرمان براند. چنين حالتي را که در درون آدمي روي مي‌نمايد و بي‌نظمي و آشفتگي را که نتيجه آن است، بايد ظلم ناميد. افلاطون بي‌بندوباري و ترسويي و ناداني را به طور کلي رذيلت می‌نامد. به نظر او از کار عادلانه، عدالت مي‌زايد، و از کار ظالمانه، ظلم. 

بررسي جامعه ديني الهي عصر ظهور
ويژگي اول:
جامعه ديني امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) توحيدي است. از مهم‌ترين اصول بنيادين اعتقادي که محور حرکت همه پيامبران، خصوصاً پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده، اصل توحيد و يگانگي خداست. 
توحيد، از اصول اساسي و اوّلين اصل اعتقادي دين مبين اسلام و ساير اديان الهي گذشته بوده است. نخستين پيام همه پيامبران خدا به امت‌هاي خويش اين بود: «اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ»؛‌ یعنی «تنها خداوند یگانه را پرستش کنید که مبعودی جز او برای شما نیست».
البته گفتنی است که ادیان توحیدی که همان ادیان آسمانی الهی‌اند دارای سه اصل کلی مشترک هستند: اعتقاد به خدای یگانه؛ اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است؛ و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهائی و سعادت دنیا و آخرت.
در واقع این اصول سه گانه پاسخهایی است به اساسی‌ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح است: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‌توان بهترین برنامه زیستن و تعالی را شناخت؟ 
اما جوامع مختلف هنگامی که فاصله زمانی زیادی با منبع وحی گرفتند، و از طرفی ستارگان ولایت و هدایت الهی، مظلوم واقع شده، و در نهایت، آخرین هادی و ولیّ خدا در خفا و پنهانی بسر می‌برد؛ خدامحوری و توحید و بندگی خدای یگانه را از یاد برده‌اند. خصوصاً از دوره‌ای که رنسانس در اروپا رخ داد و بعد از آن دوره‌ای آغاز شد که از آن تعبیر به دورۀ مدرن کردند، و تفکر حاکم بر این دوره را «مدرنیته» نامیدند. در دوره مدرنیته تفکر و نگرش دینی متزلزل شد و عصری را، دکارت بنا نهاد که در آن انسان معیار و ملاک وجود است، «سوبژکتیویسم» یا خود بنیادی بشر، که در نهایت به «اومانیسم» ختم شد. 
زمانی که ملاک و معیار، انسان شد، خدا و دین او در کجای این عالم قرار دارد؟ وقتی ارزش و ملاک و اعتبار، خواست و اراده انسان شده است، چگونه خدای یگانه معبود انسان باشد، و انسان عبد و بنده او؟!!.
لذا وقتی تمام ارزش‌های الهی در غرب از بین رفت، صدای «نیچه» بلند شد که «خدا مرد است» یعنی تمام ارزش‌های الهی، دیگر وجود ندارد. نتیجه این‌که در اکثر جوامع مدرن امروز، خدا‌محوری و دینداری به فراموشی گراییده است.
ويژگي اساسي مدينه فاضله و جامعه ديني الهي امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فراگير شدن اصل توحيد و ايمان به وحدانيت خداوند متعال است؛ در مدينه آرماني عصر ظهور، دينِ خدا و خدامحوري، و نهايت، توحيد و يگانگي خداوندِ واحد قهار در رأس اعتقادات ديني حکومت واحد جهاني، قرار خواهد گرفت.
از موسي‌ بن ‌جعفر(علیه السلام) درباره اين آيه سؤال شده است: «وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا»؛‌ هر که در آسمان و زمین است خواه ناخواه در برابر او تسلیمند.
حضرت فرمودند: أنزلت فی القائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) إذا خرج باليهود و النصاري و الصابئين و الزنادقة و أهل الردّة و الکفار في شرق الأرض و غربها، فعرض عليهم الإسلام فمن أسلم طوعاً، أمره بالصلوة و الزکوة و ما يؤمر به المسلم و يجب‌الله عليه، و من لم يسلم ضرب عنقه، حتّي لا يبقي في المشارق و المغارب أحد إلّا وَحّد الله... ؛ 
«درباره حضرت قائم(علیه السلام) نازل شده است؛ وقتي که آن حضرت عليه يهود، نصاري، صابئان، زنديق‌ها واهل ردّه و کفار شرق و غرب خروج کند و اسلام را بر آنان عرضه نمايد، اگر کسي با رضايت سر تسليم فرود و ايمان آورد، او را به نماز و زکات و ساير کارهايي که يک مسلمان بايد انجام دهد، امر مي‌کند و کسي که ايمان نياورد، گردنش را مي‌زند تا آن‌که کسي در مشرق و مغرب باقي نماند، مگر آنکه توحيد خدا گويد.»
از امام باقر(علیه السلام) در اين‌باره روايت شده است، فرمودند: 
يقاتلون و‌الله، حتّي يوحّد الله و لايشرک به شيء... ؛ «به خدا سوگند حضرت مهدي(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و يارانش مي‌جنگند تا اين‌که خداوند به يگانگي خوانده شود و هيچ شريکي براي او قرار نگيرد».
امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در جامعه ايده‌آلش، علاوه بر توحيد و يگانگي خدا، دين و آيين جدّ بزرگوارش خاتم‌الانبیاء و المرسلین حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ دین مبین اسلام را به عنوان دین رسمي اعلام و آن‌ را ترويج، تبيين و تبليغ مي‌نمايد.
برای نمونه به چند حدیث در این‌باره اشاره می‌کنیم:
1. امام موسي بن جعفر(علیه السلام) از پدر گرامي‌اش، امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل مي‌کند که حضرت فرمود:
إذا قام القائم(علیه السلام) لا يبقي أرض إلّا نودي فيها شهادة أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسول‌الله...؛ 
هنگامي که حضرت قائم(علیه السلام) قيام کند، هيچ نقطه‌اي از زمين نخواهد ماند مگر اين‌که شهادت به يگانگي خداوند و رسالت الهي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن طنين‌انداز خواهد شد.
2. امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه 33 از سوره توبه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ 
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ آیین‌ها غالب گرداند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند. حضرت فرمودند: إنّ ذلک [يکون] عند خروج المهدي من آل محمدٍ صلوات الله عليه، فلا يبقي أحدٌ إلاّ أقرّ بمحمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ 
اين جريان به هنگام ظهور حضرت مهدي از آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود؛ پس هيچ فردي (در آن زمان) باقي نمي‌ماند مگر آن که به حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ايمان آورد.
2ـ ويژگي دوم: مدينه فاضله امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پرهيزکاري است. در جوامع مختلف امروزي و مدرن، ملاک و معيار ارزش و اعتبارِ اشخاص به عواملي گوناگون مبتنی است. جهان غرب از زماني که علوم جديد و تکنولوژي را به کار گرفت و سوداي تسلط بر زمين و آسمان را در سر پروراند، تمام ملاکات و معيارهاي ارزشي و ديني خود را به فراموشي سپرد و آن‌چه برايش مهم و با‌ارزش جلوه کرد، ثروت و قدرت و تکبّر و خودبرتربيني و رياست و... که از راه ظلم و ستم به ديگران به دست آورده بود. لذا اختلاف طبقاتي بين افراد جامعه روزبه‌روز بيشتر شده و اين شکاف، زماني عميق شد که کشورهاي ديگر، مورد ظلم و ستم بسيار قرار گرفتند و از لحاظ علمي و اقتصادي و بهداشتي و رفاهي و نظامي و ... در سطح پاييني قرار گرفتند. هنوز که در قرن 21 و عصر مدرن و ارتباطات پيشرفته هستيم، تظلم و ستم به آنها روا مي‌شود. شايد کشورهاي پيشرفته توانسته‌اند بعضي از مشکلات معيشتي و بهداشتي و رفاهي، نظامي و... افراد جامعه خویش را رفع نموده باشند، اما ارزشهايي را از دست داده‌اند که سبب شده‌ است بعضي از ناهنجاريهایی در جوامعشان به وجود آيد که در رفع و دفع آن قادر نيستند (مثلاً فقر و تبعيض، عدم ثبات کانون خانواده، بي‌حرمتي به انسان‌ها، نفي ارزش‌هاي ديني، اباحه‌‌گري و بی‌مبالاتی اجتماعي و اخلاقي، نژادپرستي، فساد جنسي و...) . انعکاس اين ناهنجاریهاي فردي و اجتماعي و فرهنگ نابخردانه در قالبهای محصولات فرهنگي و غيره به جوامع ديگر، خصوصاً کشورهاي مسلمان، آورده و سبب مشکلات اخلاقي و اعتقادي زيادي شده است. در نتيجه هيچ‌کدام از این جامعه‌های غربي، جامعه‌ای مرفّه و در عین حال باارزش و ايده‌آل نيستند.
تنها عامل اصلي که مي‌تواند از همه اين معضلات اخلاقي و اعتقادي جلوگيري کند، پرهي

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد- من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان My Elysium و آدرس brokenangles.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان