My Elysium
درس معلم گر بود زمزه ی محبتی جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را
چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب: شعر کوتاه از فریدون مشیری, :: 12:3 :: نويسنده : faraz khanbabaei
3 شعر کوتاه از فریدون مشیری![]() رهروان كوی جانان سرخوشاند/ عاشقان در وصل و هجران سرخوشاند/ جان عاشق، سر به فرمان میرود/ سر به فرمان سوی جانان میرود....
بوی عشق شب، همه دروازههایش باز بود آسمان چون پرنیان ناز بود گرم، در رگ های ما، روح شراب همچو خون میگشت و در اعجاز بود با نوازشهای دلخواه نسیم نغمههای ساز در پرواز بود در همه ذرات عالم، بوی عشق زندگی لبریز از آواز بود بال در بال كبوترهای یاد روح من در دوردست راز بود نور عشق رهروان كوی جانان سرخوشاند عاشقان در وصل و هجران سرخوشاند جان عاشق، سر به فرمان میرود سر به فرمان سوی جانان میرود راه كوی میفروشان بسته نیست در به روی بادهنوشان بسته نیست باده ما ساغر ما عشق ماست مستی ما در سر ما عشق ماست دل ز جام عشق او شد می پرست مست مست از عشق او شد مست مست ما به سوی روشنایی میرویم سوی آن عشق خدایی میرویم دوستان! ما آشنای این رهیم میرویم از این جدایی وارهیم نور عشق پاك او در جان ما مرهم این جان سرگردان ما عدالت گفت روزی به من خدای بزرگ نشدی از جهان من خشنود! این همه لطف و نعمتی كه مراست چهرهات را به خندهای نگشود! این هوا، این شكوفه، این خورشید عشق، این گوهر جهان وجود این بشر، این ستاره، این آهو این شب و ماه و آسمان كبود! این همه دیدی و نیاوردی همچو شیطان، سری به سجده فرود! در همه عمر جز ملامت من گوش من از تو صحبتی نشنود! وین زمان هم در آستانه مرگ بیشكایت نمیكنی بدرود! گفتم: آری درست فرمودی كه درست است هرچه حق فرمود خوش سراییست این جهان، لیكن جان آزادگان در آن فرسود جای اینها كه بر شمردی، كاش در جهان ذرهای عدالت بود. نظرات شما عزیزان: یکبار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ازش پرسید: چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟پسر گفت: دلیلشو نمی دونم..اما واقعا دوست دارم. دختر گفت: تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری؟ چطور می تونی بگی عاشقمی؟ - من جدا دلیلشو نمی دونم اما می تونم بهت ثابت کنم. - ثابت کنی؟ نه! من می خوام دلیلتو بگی... - باشه.. باشه!!! می گم. چون تو خوشگلی ، صدات گرم .خواستنیه، همیشه بهم اهمیت می دی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، به خاطر لبخندت... دختر از جوابهای او خیلی راضی و قانع شد. متاسفانه چند روز بعد اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون: (عزیزم گفتم به خاطر صدای گرمت عاشقتم ، اما حالا که نمی تونی حرف بزنی، می تونی؟؟ نه!! پس دیگه نمی تونم عاشقت بمونم. گفتم به خاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هایت دوست دارم، اما حالا که نمی تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی تونم دوست داشته باشم. گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم، اما حالا نه می تونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمی تونم عاشقت باشم.. اگه عشق همیشه یه دلیل می خواد مثل همین الان ، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره... عشق دلیل می خواد؟؟ نه! معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم...) یکبار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ازش پرسید: چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟پسر گفت: دلیلشو نمی دونم..اما واقعا دوست دارم. دختر گفت: تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی پس چطور دوستم داری؟ چطور می تونی بگی عاشقمی؟ - من جدا دلیلشو نمی دونم اما می تونم بهت ثابت کنم. - ثابت کنی؟ نه! من می خوام دلیلتو بگی... - باشه.. باشه!!! می گم. چون تو خوشگلی ، صدات گرم .خواستنیه، همیشه بهم اهمیت می دی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، به خاطر لبخندت... دختر از جوابهای او خیلی راضی و قانع شد. متاسفانه چند روز بعد اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون: (عزیزم گفتم به خاطر صدای گرمت عاشقتم ، اما حالا که نمی تونی حرف بزنی، می تونی؟؟ نه!! پس دیگه نمی تونم عاشقت بمونم. گفتم به خاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هایت دوست دارم، اما حالا که نمی تونی برام اونجوری باشی، پس منم نمی تونم دوست داشته باشم. گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم، اما حالا نه می تونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمی تونم عاشقت باشم.. اگه عشق همیشه یه دلیل می خواد مثل همین الان ، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره... عشق دلیل می خواد؟؟ نه! معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم...)
|
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |